۷۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۲

اگر عالَم همه پُرخار باشد
دلِ عاشقْ همه گُلْزار باشد

وَگَر بی‌کار گردد چَرخِ گَردون
جهانِ عاشقانْ بر کار باشد

همه غمگین شوند و جانِ عاشق
لَطیف و خُرَّم و عَیّار باشد

به عاشق دِهْ تو هر جا شمعِ مُرده‌ست
که او را صد هزار اَنْوار باشد

وَگَر تنهاست عاشق نیست تنها
که با مَعشوقِ پنهانْ یار باشد

شرابِ عاشقان از سینه جوشَد
حَریفِ عشقْ در اَسْرار باشد

به صد وَعْده نباشد عشقْ خُرسَند
که مَکْرِ دِلْبَرانْ بسیار باشد

وَگَر بیمار بینی عاشقی را
نه شاهِد بر سَرِ بیمار باشد؟

سوارِ عشق شو وَزْ رَهْ مَیَندیش
که اسبِ عشقْ بَس رَهْوار باشد

به یک حَمله تو را مَنْزِل رَسانَد
اگرچه راهْ ناهَمْوار باشد

عَلَف خواری نَدانَد جانِ عاشق
که جانِ عاشقانْ خَمّار باشد

زِ شَمسُ الدّینِ تبریزی بیابی
دلی کو مَست و بَس هُشیار باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.