۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۷۸

به صورتْ یارِ من چون خشمگین شُد
دِلَم گفت اَهْ مَگَر با من به کین شُد؟

به صد وادی فرو رفتم به سودا
که چه چاره که چاره گَر چُنین شُد؟

به سویِ آسْمان رفتم چو دیوان
ازین دَردْ آسْمانِ من زمین شُد

مرا گفتند راهِ راست بَرگیر
چه رَهْ گیرم که یارِ راستین شُد

مرا همراه و هم راه است یارم
که رویِ او مرا ایمان و دین شُد

به زیرِ گُلْبُنَش هر کَس که بِنْشَست
سَعادت با نِشَستَش هم نشین شُد

دَرین گُفتارم آن مَعنی طَلَب کُن
نَفَس‌هایِ خوشَم او را کَمین شُد

اَزیرا اسم‌ها عینِ مُسَمّاست
زِ عینِ اسمْ آدمْ عین بین شُد

اگر خواهی که عینِ جمع باشی
همین شُد چاره و دَرمانْ همین شُد

مَخوان این گنج نامه دیگر ای جان
که این گنج از پِیِ حِکْمَت دَفین شُد

به کَهگِل چون بِپوشَم آفتابی؟
جهانی کِی درونِ آستین شُد؟

اگر تو زین مَلولی وای بر تو
که تو پیرار مُردی این یَقین شُد

زِرِه بر آب می‌دان این سُخَن را
همان آب است اِلّا شکلِ چین شُد

زِ خود مَحْجوبِشان کردم به گفتن
به پیشِ حاسِدانْ واجب چُنین شُد

خَمُش باشم لب از گفتن بِبَندم
که مُشتی بِئْس با پیری قَرین شُد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.