۴۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۴

زِ رویَت دستهٔ گُل می‌توان کرد
زِ زُلْفَت شاخِ سُنبُل می‌توان کرد

زِ قَدِّ پُر خَمِ من در رَهِ عشق
بر آبِ چَشمِ من پُل می‌توان کرد

زِ اشکِ خونِ همچون اَطْلَسِ من
بُراقِ عشق را جُل می‌توان کرد

زِ هر حَلْقه از آن زُلْفینِ پُر بَند
پِیِ گَردنکَشانْ غُل می‌توان کرد

تو دریایی و من یک قَطْره ای جان
وَلیکِن جُزو را کُل می‌توان کرد

دِلَم صد پاره شُد هر پارهْ نالان
که از هر پارهْ بُلبُل می‌توان کرد

تو قافِ قَنْدی و من لامِ لَب تَلْخ
زِ قاف و لامِ ما قُل می‌توان کرد

مرا هَمْشیره است اندیشهٔ تو
ازین شیرهْ بَسی مُل می‌توان کرد

رَهی دور است و جانِ من پیاده
ولی دل را چو دُلْدُل می‌توان کرد

خَمُش کُن زان که بی‌گفتِ زبانی
جهانْ پُر بانگ و غُلْغُل می‌توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.