هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از مولانا بیانگر حالتی از وجد و شور عاشقانه است که در آن، عشق به معشوق (خورشید) باعث حرکت و جنبش ذرات جهان میشود. شاعر از مطرب میخواهد که دف بزند و پردهها را بردارد تا معشوق ظاهر شود. در ادامه، شاعر به توصیف حالات عرفانی و روحانی میپردازد و از غم و شادی، شکست و پیروزی، و عشق الهی سخن میگوید. در نهایت، شاعر به سکوت و تماشا دعوت میکند و از بلبل میخواهد که از گفتن بازایستد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق الهی و حالات روحانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۶۸۶
ای مُطْربِ جان چو دَف به دست آمد
این پَرده بِزَن که یارْ مَست آمد
چون چهره نِمود آن بُتِ زیبا
ماهْ از سویِ چَرخ بُت پَرَست آمد
ذَرّاتِ جهانْ به عشقِ آن خورشید
رَقْصانْ زِ عَدَم به سویِ هست آمد
غمگین زِ چهیی مَگَر تو را غولی
از راه بِبُرد و هم نِشَست آمد؟
زان غول بِبُر بگیر سَغْراقی
کان بر کَفِ عشقْ از اَلَست آمد
این پَرده بِزَن که مُشتری از چَرخ
از بَهرِ شِکَسْتگانْ به پَست آمد
در حَلقهٔ این شِکَسْتِگان گردید
کان دولت و بَختْ در شِکَست آمد
این عِشْرَت و عیشْ چون نماز آمد
وین دُردیِ دَرد آبْدست آمد
خامُش کُن و در خَمُش تماشا کُن
بُلبُل از گفت پای بَست آمد
این پَرده بِزَن که یارْ مَست آمد
چون چهره نِمود آن بُتِ زیبا
ماهْ از سویِ چَرخ بُت پَرَست آمد
ذَرّاتِ جهانْ به عشقِ آن خورشید
رَقْصانْ زِ عَدَم به سویِ هست آمد
غمگین زِ چهیی مَگَر تو را غولی
از راه بِبُرد و هم نِشَست آمد؟
زان غول بِبُر بگیر سَغْراقی
کان بر کَفِ عشقْ از اَلَست آمد
این پَرده بِزَن که مُشتری از چَرخ
از بَهرِ شِکَسْتگانْ به پَست آمد
در حَلقهٔ این شِکَسْتِگان گردید
کان دولت و بَختْ در شِکَست آمد
این عِشْرَت و عیشْ چون نماز آمد
وین دُردیِ دَرد آبْدست آمد
خامُش کُن و در خَمُش تماشا کُن
بُلبُل از گفت پای بَست آمد
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.