هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از آرزوها و خواستههای خود سخن میگوید. او از تغییرات و تحولاتی که آرزو میکند صحبت میکند، مانند تبدیل قفس به باغ، زهر به انگبین، خار به یاسمن، و دیگر تغییرات مثبت. شاعر همچنین از عشق، امید، و تحولات روحی و معنوی سخن میگوید و آرزو میکند که همه چیز به بهترین شکل ممکن تغییر کند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم و استعارههای به کار رفته در شعر نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی و عشق دارند که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۶۸۷
کِی باشد کاین قَفَص چَمَن گردد؟
وَنْدَرخورِ گام و کامِ من گردد؟
این زَهرِ کُشنده اَنْگَبین بَخشَد؟
وینْ خارِ خَلَنْده یاسَمَن گردد؟
آن ماهِ دو هفته در کِنار آید؟
وَزْ غُصّه حَسودْ مُمْتَحَن گردد؟
آن یوسُفِ مصرْ اَلصَّلا گوید؟
یَعقوبْ قَرینِ پیرهَن گردد؟
بر ما خورشید سایه اندازد؟
وان شمعْ مُقیمِ این لَگَن گردد؟
آن چَنگْ نَشاطِ سازِ نو یابد؟
وین گوشْ حَریفِ تَنْ تَنَن گردد؟
در خَرمَنِ ماهْ سُنْبُله کوبیم؟
چون نورِ سُهیلْ در یَمَن گردد؟
خُمهایِ شرابِ عشقْ بَرجوشَد؟
هنگامِ کَباب و بابْ زَن گردد؟
سیمُرغِ هوایِ ما زِ قاف آید؟
دامِ شِبْلیّ و بوالْحَسَن گردد؟
هر ذَرّه مِثالِ آفتاب آید؟
هر قَطْره به موهِبَتْ عَدَن گردد؟
هر بَرّه زِ گُرگْ شیر آشامَد؟
هر پیلْ اَنیسِ کَرگَدَن گردد؟
زَانبْوهیِ دِلْبَران و مَهْ رویان
هر گوشهٔ شهرِ ما خُتَن گردد؟
هر عاشقِ بیمُرادِ سَرگشته
مُسْتَغْرَقِ عشقْ باختن گردد؟
چون قالَبِ مُرده جانِ نو یابَد؟
فارغ زِ لَفافه و کَفَن گردد؟
آن عقلِ فُضولْ در جُنون آید؟
هوش از بُنِ گوش مُرْتَهَن گردد؟
جان و دلِ صد هزار دیوانه
از بوسهٔ یارْ خوش دَهَن گردد؟
آن روز که جانِ جُمله مَخْموران
ساقیِّ هزار اَنْجُمَن گردد؟
وان کَس که سِبال میزدی بر عشق
در عشقْ شَهیرِ مَرد و زَن گردد؟
در چاهِ فِراقْ هر کِه افتادهست
رَهْ یابد و هم رَهِ رَسَن گردد؟
باقیش مگو درونِ دلْ میدار
آن بِهْ که سُخَن در آن وَطَن گردد
وَنْدَرخورِ گام و کامِ من گردد؟
این زَهرِ کُشنده اَنْگَبین بَخشَد؟
وینْ خارِ خَلَنْده یاسَمَن گردد؟
آن ماهِ دو هفته در کِنار آید؟
وَزْ غُصّه حَسودْ مُمْتَحَن گردد؟
آن یوسُفِ مصرْ اَلصَّلا گوید؟
یَعقوبْ قَرینِ پیرهَن گردد؟
بر ما خورشید سایه اندازد؟
وان شمعْ مُقیمِ این لَگَن گردد؟
آن چَنگْ نَشاطِ سازِ نو یابد؟
وین گوشْ حَریفِ تَنْ تَنَن گردد؟
در خَرمَنِ ماهْ سُنْبُله کوبیم؟
چون نورِ سُهیلْ در یَمَن گردد؟
خُمهایِ شرابِ عشقْ بَرجوشَد؟
هنگامِ کَباب و بابْ زَن گردد؟
سیمُرغِ هوایِ ما زِ قاف آید؟
دامِ شِبْلیّ و بوالْحَسَن گردد؟
هر ذَرّه مِثالِ آفتاب آید؟
هر قَطْره به موهِبَتْ عَدَن گردد؟
هر بَرّه زِ گُرگْ شیر آشامَد؟
هر پیلْ اَنیسِ کَرگَدَن گردد؟
زَانبْوهیِ دِلْبَران و مَهْ رویان
هر گوشهٔ شهرِ ما خُتَن گردد؟
هر عاشقِ بیمُرادِ سَرگشته
مُسْتَغْرَقِ عشقْ باختن گردد؟
چون قالَبِ مُرده جانِ نو یابَد؟
فارغ زِ لَفافه و کَفَن گردد؟
آن عقلِ فُضولْ در جُنون آید؟
هوش از بُنِ گوش مُرْتَهَن گردد؟
جان و دلِ صد هزار دیوانه
از بوسهٔ یارْ خوش دَهَن گردد؟
آن روز که جانِ جُمله مَخْموران
ساقیِّ هزار اَنْجُمَن گردد؟
وان کَس که سِبال میزدی بر عشق
در عشقْ شَهیرِ مَرد و زَن گردد؟
در چاهِ فِراقْ هر کِه افتادهست
رَهْ یابد و هم رَهِ رَسَن گردد؟
باقیش مگو درونِ دلْ میدار
آن بِهْ که سُخَن در آن وَطَن گردد
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.