۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۱

هر چند که بُلبُلان گُزینند
مُرغانِ دِگَر خَمُش نَشینَند

خود گیر که خَرمَنی ندارند
نَزْ خَرمَنِ فقر دانه چینَند؟

از حَلْقه بُرون نه‌ایم ما نیز
هر چند که آن شَهان نِگینَند

گَر وَلْوَلهٔ مرا نخواهند
از بَهرِ چه کارم آفرینَند

شیرین و تُرُش مُرادِ شاه است
دو دیگ نَهاده بَهرِ اینَند

بایِسْت بُوَد تُرُش به مَطْبَخ
چون مَخْموران بدان رَهینَند

هر حالتِ ما غذایِ قومی‌ست
زینْ اَغْذیه غَیْبیانْ سَمینَند

مُرغانِ ضَمیر از آسْمانَند
روزی دو سه بَستهٔ زمینَند

زانْشان زِ فَلَک گُسیل کردند
هر چند ستارگانِ دینَند

تا قَدْرِ وصالِ حَق بدانَند
تا دَردِ فِراقِ حَق بِبینَند

بر خاکْ قُراضه گَر بِریزند
آن را نَهِلَند و بَرگُزینَند

شَمسِ تبریز کم سُخَن بود
شاهانْ همه صابِر و اَمینَند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.