هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غیبت یار و دلبرش ابراز ناراحتی می‌کند و از نبودن او در کنار خود شکایت دارد. او به زیبایی و اهمیت حضور یارش در زندگی خود اشاره می‌کند و از این که امشب او نیامده است، اظهار تأسف می‌کند. شاعر همچنین از نبودن رونق و شادی در زندگی خود سخن می‌گوید و از این که ساقی جان و درمان خمارش نیامده است، ابراز ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷۱۱

امروزْ نِگارِ ما نیامَد
آن دِلْبَر و یارِ ما نیامَد

آن گُل که میانِ باغِ جان است
امشبْ به کِنارِ ما نیامَد

صَحرا گیریم هَمچو آهو
چُون مُشکِ تَتارِ ما نیامَد

ای رونَقِ مُطربان همین گو
کان رونَقِ کارِ ما نیامَد

آرام مَدِه تو نای و دَف را
کارام و قَرارِ ما نیامَد

آن ساقیِ جان نَگَشت پیدا
دَرمانِ خُمارِ ما نیامَد

شَمسِ تبریز شَرحْ فَرما
چون فَصلِ بَهارِ ما نیامَد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.