هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق، وفا، صبر و رنج‌های عاشقان سخن می‌گوید. او از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد می‌کند که می‌تواند انسان را به کمال برساند و از او می‌خواهد که در راه عشق استوار و صبور باشد. شاعر همچنین از دردها و رنج‌های عاشقان و ظلم‌هایی که بر آنها روا می‌شود، شکایت می‌کند و از مخاطبان می‌خواهد که به مظلومان رحم کنند و از ستم و جفا بپرهیزند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج‌های عشق و ظلم‌های اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۷۱۸

آخِر گُهَرِ وَفا بِبارید
آخِر سَرِ عاشقانْ بِخارید

ما خاکِ شما شُدیم در خاک
تُخْمِ سِتَم و جَفا مَکارید

بر مَظلومانِ راهِ هِجْران
این ظُلْمْ دِگَر رَوا مَدارید

ای زُهره ییان به بامِ این مَهْ
بر پَردهٔ زیر و بَم بِزارید

یا نیز شما زِ دَردِ دوری
همچون منِ خسته دلْ فِکارید

مَحْروم نَمانْد کَس ازین دَر
ما را به کسی نمی‌شُمارید؟

آن دَرد که کوه ازو چو ذَرّه‌ست
بر ذَرّه گَکی چه می‌گُمارید؟

ای قوم که شیرگیر بودیْت
آن آهو را کُنون شِکارید

زان نَرگسِ مَستِ شیرگیرش
بی خَمْرِ وِصال در خُمارید

زان دِلْبَرِ گُلْ عِذار اکنون
بس بی‌دل و زَعفَران عِذارید

با این همه گنجْ نیست بی‌رنج
بر صبر و وَفا قَدَم فَشارید

مَردانه و مَردْرَنگ باشید
گَر در رَهِ عشقْ مَردِ کارید

چون عاشق را هزار جان است
بی‌صَرفه و ترسْ جانْ سِپارید

جانْ کَم نایَد زِ جانْ مَتَرسید
کَنْدَر پِیِ جانِ کامْکارید

عشق است حَریفِ حیله آموز
گَرد از دَغَل و حِیَل بَرآرید

در عشقْ حَلال گشت حیله
در عشقْ رَهینِ صد قِمارید

حَقّ است اگر زِ عشقِ آن سَرو
با جُملهٔ گُل رُخان چو خارید

حَقّ است اگر زِ عشقِ موسی
بر فرعونانِ نَفْسْ مارید

جان را سِپَرِ بَلاش سازید
کَنْدَر کَفِ عشقْ ذوالْفَقارید

در صبر و ثُباتْ کوهِ قافید
چون کوهْ حَلیم و باوَقارید

چون بَحرِ نَهانْ به مَظْهَر آید
مانندهٔ موجْ بی‌قَرارید

هنگامِ نِثار و دُرفَشانی
چون ابر به وَقتِ نوبَهارید

در تیرِ شَهیت اگر شَهیدیت
در پیشِ مَهیت اگر غُبارید

پاینده و تازه هَمچو سَروید
چون شاخِ بُلندِ میوه دارید

زآسیبِ درختِ او چو سیبید
چون سیبِ درخت سَنگْسارید

گَر سنگْ دِلان زَنَنْدِتان سنگ
با گوهرِ خویشْ یارِ غارید

چون دامَنْ در پِی‌اَش دَوانید
گَر هَمچو سِجاف بر کِنارید

چون هم سَفَرید با مَهِ خویش
پیوسته چو چَرخْ در دَوارید

هم عشقْ شما و هم شما عشق
با اُشْتُرِ عشقْ هم مِهارید

گَر نَقْب زَن است نَفْس و دُزد است
آخِر نه دَرین حَصینْ حِصارید؟

از عشقْ خورید باده و نُقْل
گَر مُقْبِل و گَر حَلال خوارید

دیدیت کِه تان هَمی‌نِگارَد
دیگر چه خیالْ می‌نِگارید؟

اوتان به خود اختیار کرده‌ست
چه در پِیِ جَبْر و اختیارید؟

مَحْکومِ یک اختیار باشید
گَر عاشق و اَهلِ اِعْتِبارید

خاموش کُنم اگر چه با من
در نُطْق و سکوتْ سازْوارید
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.