۳۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۹

قَند بُگْشا ای صَنَم تا عیش را شیرین کُند
هین که آمد دودِ غَم تا خَلْق را غمگین کُند

ای تو رَنگِ عافیت زیرا که ماه از خاصیَت
سنگ­ها را لَعْل سازد میوه را رَنگین کُند

پَرده بَردار ای قَمَر پنهان مَکُن تَنْگِ شِکَر
تا بَرِ سیمینِ تو اَحْوالِ ما زَرّین کُند

عشقِ تو حیران کُند دیدارِ تو خندان کُند
زان که دریا آن کُند زیرا که گوهر این کُند

از میانِ دلْ صَبوحی کافْتابَت تیغ زَد
گَردنِ جان را بِزَن گَر چَرخ را تَمْکین کُند

چَشمِ تو در چَشم­ها ریزَد شرابی کَزْ صفا
زان سویِ هفتاد پَرده دیده را رَهْ بین کُند

گَر شبی خَلْوَت کُنی گویم من اَنْدَر گوشِ تو
لُطف­هایی را که با ما شَهْ صَلاحُ الدّین کُند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.