هوش مصنوعی:
این متن به موضوع عشق و عاشقی پرداخته و تأثیرات آن بر فرد عاشق را توصیف میکند. عشق باعث میشود که فرد از دنیای مادی و خلق فاصله بگیرد و به سمت عشق حقیقی حرکت کند. همچنین، متن به رابطهی عاشق و معشوق و تأثیرات روحی و روانی این رابطه اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۷۴۲
عشقْ عاشق را زِ غَیرتْ نیک دشمن رو کُند
چون که رَدِّ خَلْق کَردَش عشقْ رو با او کُند
کان که شاید خَلْق را آن کَس نَشایَد عشق را
زان که جانِ رُوسپی باشد که او صد شو کُند
چون نَشایَد دیگران را تا همه رَدَّش کُنند
شاهِ عشقَش بعد از آن با خویش هم زانو کُند
زان که خَلْقَش چون بِرانَد خو زِ خَلْقان واکُند
باطِن و ظاهِر همه با عشقِ خوش خو خو کُند
جانْ قَبولِ خَلْق یابد خاطِرَش آن جا کَشَد
دل به مِهْرِ هر کسی دُزدیده رو هر سو کُند
چون بِبینَد عشق گوید زُلْفِ من سایه فَکَنْد
وانگَهی عاشق دَرین دَمْ مُشک و عَنْبَر بو کُند
مُشک و عَنْبَر را کُنم من خَصْمِ آن مَغز و دِماغ
تا که عاشق از ضرورت تَرکِ این هر دو کُند
گر چه هم بر یادِ ما بو کرد عاشقْ مُشک را
نوطَلَب باشد که هَمچون طِفْلَکان کوکو کُند
چون که از طِفْلی بُرون شُد چَشمِ دانش بَرگُشاد
بر لبِ جو کِی دَوادو بر نشانِ جو کُند؟
عاشقِ نوکار باشی تَلْخ گیر و تَلْخ نوش
تا تو را شیرین زِ شَهْدِ خُسروی دارو کُند
تا بُوَد کَزْ شَمسِ تبریزی بیابی مَستییی
از وَرایِ هر دو عالَم کانْ تو را بیتو کُند
چون که رَدِّ خَلْق کَردَش عشقْ رو با او کُند
کان که شاید خَلْق را آن کَس نَشایَد عشق را
زان که جانِ رُوسپی باشد که او صد شو کُند
چون نَشایَد دیگران را تا همه رَدَّش کُنند
شاهِ عشقَش بعد از آن با خویش هم زانو کُند
زان که خَلْقَش چون بِرانَد خو زِ خَلْقان واکُند
باطِن و ظاهِر همه با عشقِ خوش خو خو کُند
جانْ قَبولِ خَلْق یابد خاطِرَش آن جا کَشَد
دل به مِهْرِ هر کسی دُزدیده رو هر سو کُند
چون بِبینَد عشق گوید زُلْفِ من سایه فَکَنْد
وانگَهی عاشق دَرین دَمْ مُشک و عَنْبَر بو کُند
مُشک و عَنْبَر را کُنم من خَصْمِ آن مَغز و دِماغ
تا که عاشق از ضرورت تَرکِ این هر دو کُند
گر چه هم بر یادِ ما بو کرد عاشقْ مُشک را
نوطَلَب باشد که هَمچون طِفْلَکان کوکو کُند
چون که از طِفْلی بُرون شُد چَشمِ دانش بَرگُشاد
بر لبِ جو کِی دَوادو بر نشانِ جو کُند؟
عاشقِ نوکار باشی تَلْخ گیر و تَلْخ نوش
تا تو را شیرین زِ شَهْدِ خُسروی دارو کُند
تا بُوَد کَزْ شَمسِ تبریزی بیابی مَستییی
از وَرایِ هر دو عالَم کانْ تو را بیتو کُند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.