هوش مصنوعی:
این متن به بیان تجربیات عرفانی و عاشقانه میپردازد که در آن عشق به عنوان نیرویی قدرتمند و گاه دردناک توصیف شده است. شاعر از عشق به عنوان عاملی یاد میکند که میتواند فرد را به سمت خوشی یا رنج بکشاند و حتی مرزهای کفر و دین را در هم میشکند. عشق در این متن به عنوان نیرویی توصیف شده که میتواند فرد را به اوج شادی یا عمق رنج برساند و حتی طبیعت را تغییر دهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کفر و دین و تغییرات شدید احساسی نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.
غزل شمارهٔ ۷۵۱
هر زمان کَزْ غَیب عشق یارِ ما خَنْجَر کَشَد
گَر بِخواهم وَرْ نخواهم او مرا اَنْدَرکَشَد
هَمچو پَرّه و قُفلْ من چون جُفت گردم با کسی
هَمچو مُرغِ کُشته آن دَم پَرَّم از من بَر کَشَد
کُفر و دینِ عاشقانَش هم رُقومِ عشقِ اوست
حاشَ لِلَّهْ کان رَقَم بر طایفهیْ دیگر کَشَد
چون گُشایَد باگُشادم چون بِبَندد بَسته ام
گویِ میدانْ خود کِه باشد تا زِ چوگان سَر کَشَد؟
هَمچو ابراهیمْ گاهَم جانِبِ آتش بَرَد
هَمچو احمد گاهَم از آتشْ سویِ کوثَر کَشَد
گویی آتشْ خوش تَر آید مَر تو را یا کوثَرَش؟
خوش تَرم آن است کانْ سُلطانْ مرا خوش تَر کَشَد
آب و آتش خوش تَر آمد رنج و راحت دادِ اوست
زین سَبَبها ساخت تا بر دیدهها چادَر کَشَد
دوست را دشمن نِمایَد آب را آتش کُند
مؤمنی را ناگهان در حَلْقهٔ کافَر کَشَد
سَرخوشان و سَرکَشان را عشقِ او بَند و گُشاست
سَرکشان را موکَشانْ آن عشقْ در چَنْبَر کَشَد
بَر حَذَر بایدْ بُدَن گَرچه حَذَر هم دادِ اوست
آن حَذَر او داد کَزْ بَهرِ بَچه مادَر کَشَد
گَر بِخواهم وَرْ نخواهم او مرا اَنْدَرکَشَد
هَمچو پَرّه و قُفلْ من چون جُفت گردم با کسی
هَمچو مُرغِ کُشته آن دَم پَرَّم از من بَر کَشَد
کُفر و دینِ عاشقانَش هم رُقومِ عشقِ اوست
حاشَ لِلَّهْ کان رَقَم بر طایفهیْ دیگر کَشَد
چون گُشایَد باگُشادم چون بِبَندد بَسته ام
گویِ میدانْ خود کِه باشد تا زِ چوگان سَر کَشَد؟
هَمچو ابراهیمْ گاهَم جانِبِ آتش بَرَد
هَمچو احمد گاهَم از آتشْ سویِ کوثَر کَشَد
گویی آتشْ خوش تَر آید مَر تو را یا کوثَرَش؟
خوش تَرم آن است کانْ سُلطانْ مرا خوش تَر کَشَد
آب و آتش خوش تَر آمد رنج و راحت دادِ اوست
زین سَبَبها ساخت تا بر دیدهها چادَر کَشَد
دوست را دشمن نِمایَد آب را آتش کُند
مؤمنی را ناگهان در حَلْقهٔ کافَر کَشَد
سَرخوشان و سَرکَشان را عشقِ او بَند و گُشاست
سَرکشان را موکَشانْ آن عشقْ در چَنْبَر کَشَد
بَر حَذَر بایدْ بُدَن گَرچه حَذَر هم دادِ اوست
آن حَذَر او داد کَزْ بَهرِ بَچه مادَر کَشَد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.