هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق سخن می‌گوید و از درد بی‌درمانی که از عشق حاصل شده است، شکایت می‌کند. او از بی‌وفایی دنیا و معشوق می‌نالد و به دنبال آرامش و وصال است. شاعر از ناامیدی و بی‌پناهی خود می‌گوید و در نهایت به دعا و نیایش روی می‌آورد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق، فراق، بی‌وفایی و ناامیدی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۷۶۷

صَنَما جَفا رها کُن کَرَم این رَوا ندارد
بِنِگَر به سویِ دَردی که زِ کَس دَوا ندارد

زِ فَلَک فُتاد طَشْتَم به مُحیطْ غَرقه گشتم
به درونِ بَحْر جُز تو دِلَم آشنا ندارد

زِ صَبا هَمی‌رَسیدم خَبَری که می‌پَزیدم
زِ غَمَت کُنون دلِ من خَبَر از صَبا ندارد

به رُخانِ چون زَرِ من به بَرِ چو سیمِ خامَت
به زَر او رُبوده شُد که چو تو دِلْرُبا ندارد

هَله ساقیا سَبُک­تَر زِ درون بِبَند آن دَر
تو بگو به هر کِه آید که سَرِ شما ندارد

همه عُمر این چُنین دَمْ نَبُده‌­ست شاد و خُرَّم
به حَقِ وَفایِ یاری که دِلَش وَفا ندارد

بِهْ ازین چه شادمانی که تو جانی و جهانی؟
چه غم است عاشقان را که جهانْ بَقا ندارد؟

بِرَویم مَست امشب به وُثاقِ آن شِکَرلب
چه زِ جامه کَن گُریزد چو کسی قَبا ندارد؟

به چه روزِ وَصلِ دِلْبَر همه خاک می‌شود زَر؟
اگر آن جَمال و مَنْظَر فَرِ کیمیا ندارد

به چه چَشم‌هایِ کودَن شود از نِگارْ روشن؟
اگر آن غُبارِ کویَش سِرِ توتیا ندارد

هَله من خَموش کردم بِرَسان دُعا و خِدمَت
چه کُند کسی که در کَفْ به جُز از دُعا ندارد؟
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.