هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید و از تأثیرات عمیق این عشق بر دل و جان خود و دیگران مینویسد. شاعر از زیباییهای ظاهری و معنوی معشوق، مانند چشمها، موها و لبهای او، و همچنین از قدرت و جذابیت او در جذب دلها سخن میگوید. در ادامه، شاعر به تأثیرات معنوی این عشق اشاره میکند و آن را با داستانهای عرفانی و مذهبی مانند داستان خلیلالله و مسیح مقایسه میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده و ارجاع به داستانهای مذهبی و عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۷۷۲
صَنَما سپاهِ عشقت به حِصارِ دلْ دَر آمد
بِگُذَر بدین حوالی که جهانْ به هم بَر آمد
به دو چَشمِ نَرگسینَت به دو لَعْلِ شِکَّرینَت
به دو زُلْفِ عَنْبَرینَت که کَسادِ عَنْبَر آمد
به پَلَنگِ عِزَّتِ تو به نَهنگِ غَیرتِ تو
به خَدَنگِ غَمْزهٔ تو که هزار لشکر آمد
به حَقِ دلِ لَطیفی خوش و مُقْبِل و ظَریفی
که بَرو وظیفهٔ تو اَبَدا مُقَرَّر آمد
که خَلیلِ حَق که دستش همه سال بُت شِکَستی
به خیالْ خانهٔ تو شب و روز بُتگَر آمد
تو مَپُرس حالِ مَجنون که زِ دست رفت لیلی
تو مَپُرس حالِ آزَر که خَلیلْ آزَر آمد
به جهانیان نِمایَد تَنِ مُرده زنده کردن
چو مَسیحِ خوبیِ تو سویِ گورِ عازر آمد
چه خوش است داغِ عشقَت که زِ داغِ عشقْ هر جان
زِ خَراج و عُشْر و سُخره اَبَدا مُحَرَّر آمد
به سوارِ روحْ بِنْگَر مَنِگَر به گَردِ قالَب
که غُبار از سَواری حَسَن و مُنَوَّر آمد
زِ حِجابِ گِل دِلا تو به جهانْ نِظارهیی کُن
که پَسِ گِلِ مُشَبَّک دو هزار مَنْظَر آمد
دو سه بیت مانْد باقی تو بگو که از تو خوش تَر
که زِ ابرِ مَنْطِقِ تو دل و سینه اَخْضَر آمد
بِگُذَر بدین حوالی که جهانْ به هم بَر آمد
به دو چَشمِ نَرگسینَت به دو لَعْلِ شِکَّرینَت
به دو زُلْفِ عَنْبَرینَت که کَسادِ عَنْبَر آمد
به پَلَنگِ عِزَّتِ تو به نَهنگِ غَیرتِ تو
به خَدَنگِ غَمْزهٔ تو که هزار لشکر آمد
به حَقِ دلِ لَطیفی خوش و مُقْبِل و ظَریفی
که بَرو وظیفهٔ تو اَبَدا مُقَرَّر آمد
که خَلیلِ حَق که دستش همه سال بُت شِکَستی
به خیالْ خانهٔ تو شب و روز بُتگَر آمد
تو مَپُرس حالِ مَجنون که زِ دست رفت لیلی
تو مَپُرس حالِ آزَر که خَلیلْ آزَر آمد
به جهانیان نِمایَد تَنِ مُرده زنده کردن
چو مَسیحِ خوبیِ تو سویِ گورِ عازر آمد
چه خوش است داغِ عشقَت که زِ داغِ عشقْ هر جان
زِ خَراج و عُشْر و سُخره اَبَدا مُحَرَّر آمد
به سوارِ روحْ بِنْگَر مَنِگَر به گَردِ قالَب
که غُبار از سَواری حَسَن و مُنَوَّر آمد
زِ حِجابِ گِل دِلا تو به جهانْ نِظارهیی کُن
که پَسِ گِلِ مُشَبَّک دو هزار مَنْظَر آمد
دو سه بیت مانْد باقی تو بگو که از تو خوش تَر
که زِ ابرِ مَنْطِقِ تو دل و سینه اَخْضَر آمد
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.