هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از بیخوابی و دلتنگی خود سخن میگوید و از فراق معشوق شکایت میکند. او از عشق و رنجهای آن میگوید و آرزوی دیدار معشوق را دارد. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند عشق، فراق، رنج و امید اشاره میکند و از طبیعت و عناصر آن برای بیان احساسات خود استفاده مینماید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۷۷۹
همه خُفْتند و من دلْ شُده را خواب نَبُرد
همه شب دیدهٔ من بر فَلَک اِسْتاره شِمُرد
خوابم از دیده چُنان رفت که هرگز نایَد
خوابِ من زَهْرِ فِراقِ تو بنوشید و بِمُرد
چه شود گَر زِ مُلاقاتْ دَوایی سازی
خستهیی را که دل و دیده به دستِ تو سِپُرد؟
نه به یک بار نَشایَد دَرِ اِحْسانْ بَستن
صافی اَرْ مینَدَهی کم زِ یکی جُرعهٔ دُرد؟
همه انواعِ خوشیْ حَق به یکی حُجْره نَهاد
هیچ کَس بیتو در آن حُجْره رَهِ راست نَبُرد
گَر شُدم خاکِ رَهِ عشقْ مرا خُرد مَبین
آن کِه کوبَد دَرِ وَصلِ تو کجا باشد خُرد؟
آستینَم زِ گُهَرهایِ نَهانی پُردار
آستینی که بَسی اشک ازین دیده سِتُرد
شِحْنهٔ عشقْ چو اَفْشُرد کسی را شبِ تار
ماهَت اَنْدَر بَرِ سیمینْش به رَحْمَت بِفَشُرد
دلِ آواره اگر از کَرَمَت باز آید
قِصّهٔ شب بُوَد و قُرصِ مَهْ و اُشْتُر و کُرد
این جَمادات زِ آغاز نه آبی بودند؟
سَردسیر است جهان آمد و یک یک بِفَسُرد
خونِ ما در تَنِ ما آبِ حَیات است و خوش است
چون بُرون آید از جایْ بِبینَش همه اُرْد
مَفْسُران آبِ سُخَن را و از آن چَشمه مَیار
تا وِیْ اَطْلَس بُوَد آن سوی و دَرین جانِب بُرد
همه شب دیدهٔ من بر فَلَک اِسْتاره شِمُرد
خوابم از دیده چُنان رفت که هرگز نایَد
خوابِ من زَهْرِ فِراقِ تو بنوشید و بِمُرد
چه شود گَر زِ مُلاقاتْ دَوایی سازی
خستهیی را که دل و دیده به دستِ تو سِپُرد؟
نه به یک بار نَشایَد دَرِ اِحْسانْ بَستن
صافی اَرْ مینَدَهی کم زِ یکی جُرعهٔ دُرد؟
همه انواعِ خوشیْ حَق به یکی حُجْره نَهاد
هیچ کَس بیتو در آن حُجْره رَهِ راست نَبُرد
گَر شُدم خاکِ رَهِ عشقْ مرا خُرد مَبین
آن کِه کوبَد دَرِ وَصلِ تو کجا باشد خُرد؟
آستینَم زِ گُهَرهایِ نَهانی پُردار
آستینی که بَسی اشک ازین دیده سِتُرد
شِحْنهٔ عشقْ چو اَفْشُرد کسی را شبِ تار
ماهَت اَنْدَر بَرِ سیمینْش به رَحْمَت بِفَشُرد
دلِ آواره اگر از کَرَمَت باز آید
قِصّهٔ شب بُوَد و قُرصِ مَهْ و اُشْتُر و کُرد
این جَمادات زِ آغاز نه آبی بودند؟
سَردسیر است جهان آمد و یک یک بِفَسُرد
خونِ ما در تَنِ ما آبِ حَیات است و خوش است
چون بُرون آید از جایْ بِبینَش همه اُرْد
مَفْسُران آبِ سُخَن را و از آن چَشمه مَیار
تا وِیْ اَطْلَس بُوَد آن سوی و دَرین جانِب بُرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.