هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به مفاهیمی مانند عشق، عقل، عرفان، و تقدیر میپردازد. شاعر از عشق به معشوق، اهمیت عقل، و تأثیر تقدیر بر زندگی انسان سخن میگوید. همچنین، به مفاهیم معنوی مانند نور، جان، و عرفان اشاره میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم و اصطلاحات بهکار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۷۸۶
آن کِه عکسِ رُخِ او راهِ ثُریّا بِزَند
گَر رَهِ قافلهٔ عقل زَنَد تا بِزَند
آن کِه نُقْل و میِ او در رَهِ صوفی نَقْد است
رَسَدش گَر به نَظَر گَردنِ فردا بِزَند
گَر پراکنده دلی دامَنِ دل گیر که دل
خیمهٔ اَمْن و اَمان بر سَرِ غوغا بِزَند
عُمَّری باید تا دیو ازو بُگْریزد
احمدی باید تا راهِ چَلیپا بِزَند
در هر آن کُنْجِ دلی که غَمِ تو مُعْتَکِف است
نیمشبْ تابشِ خورشید بر آن جا بِزَند
عارفا بَهرِ سه نان دعوتِ جان را مَگُذار
تا سِنانَت چو علی در صَفِ هَیجا بِزَند
زین گُذر کُن که رَسیدهست شَهَنشاهِ کَرَم
خیز تا جانِ تو بر عیش و تماشا بِزَند
کَفِ حاجَت بِگُشا جامِ الهی بِسِتان
تا شُعاعِ میِ جان بر رُخ و سیما بِزَند
رُخ و سیمایِ تو زان رونَق و نوری گیرد
که کَفِ شَقِّ قَمَر بر مَهِ بالا بِزَند
بر سَرَت بَردَوَد و عقل دَهَد مَغزِ تو را
عقلِ پُرمَغزِ تو پا بر سَرِ جوزا بِزَند
خواجه بَربَند دو گوش و بِگُریز از سُخَنَم
وَرْنَه در رَخْتِ تو هم آتشِ یَغْما بِزَند
بِگُریز از من و از طالِع شیراَفْکَنِ من
کَاخْتَرَم کوکَبه بر آدم و حَوّا بِزَند
هین خَمُش باش که نورِ تو چو بر دلها زد
نورْ محسوس شود بر سَر و بر پا بِزَند
گَر رَهِ قافلهٔ عقل زَنَد تا بِزَند
آن کِه نُقْل و میِ او در رَهِ صوفی نَقْد است
رَسَدش گَر به نَظَر گَردنِ فردا بِزَند
گَر پراکنده دلی دامَنِ دل گیر که دل
خیمهٔ اَمْن و اَمان بر سَرِ غوغا بِزَند
عُمَّری باید تا دیو ازو بُگْریزد
احمدی باید تا راهِ چَلیپا بِزَند
در هر آن کُنْجِ دلی که غَمِ تو مُعْتَکِف است
نیمشبْ تابشِ خورشید بر آن جا بِزَند
عارفا بَهرِ سه نان دعوتِ جان را مَگُذار
تا سِنانَت چو علی در صَفِ هَیجا بِزَند
زین گُذر کُن که رَسیدهست شَهَنشاهِ کَرَم
خیز تا جانِ تو بر عیش و تماشا بِزَند
کَفِ حاجَت بِگُشا جامِ الهی بِسِتان
تا شُعاعِ میِ جان بر رُخ و سیما بِزَند
رُخ و سیمایِ تو زان رونَق و نوری گیرد
که کَفِ شَقِّ قَمَر بر مَهِ بالا بِزَند
بر سَرَت بَردَوَد و عقل دَهَد مَغزِ تو را
عقلِ پُرمَغزِ تو پا بر سَرِ جوزا بِزَند
خواجه بَربَند دو گوش و بِگُریز از سُخَنَم
وَرْنَه در رَخْتِ تو هم آتشِ یَغْما بِزَند
بِگُریز از من و از طالِع شیراَفْکَنِ من
کَاخْتَرَم کوکَبه بر آدم و حَوّا بِزَند
هین خَمُش باش که نورِ تو چو بر دلها زد
نورْ محسوس شود بر سَر و بر پا بِزَند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.