هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از مفاهیم عرفانی و عاشقانه سخن میگوید. شاعر از انتظار برای رسیدن نور و روشنایی، عشق، وفا، و تحولات روحی و معنوی صحبت میکند. او از عاشقان، ستارهشماران، و کسانی که در جستجوی حقیقت و معنویت هستند، یاد میکند و امیدوار است که تلاشهایشان به نتیجه برسد. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند تحول، صبر، و رسیدن به آرامش و سعادت اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۷۹۵
وَقتِ آن شُد که زِ خورشید ضیایی بِرَسَد
سویِ زَنگیِّ شب از رومْ لِوایی بِرَسَد
به برهنه شُدهٔ عشقْ قَبایی بِدَهَند
وَزْ شِکَرخانهٔ آن دوست نَوایی بِرَسَد
این همه کاسهٔ زَرّین زَبَرِ خوانِ فَلَک
بَهرِ آن است که یک روزْ صَلایی بِرَسَد
بَرِّهْ و خوشهٔ گَردون زِ برایِ خورِش است
تا زِ خَرمَنگَهِ آن ماهْ عَطایی بِرَسَد
عاشقان را که جُزین عشقْ غذایی دِگَر است
کاسهٔ کُدیهٔ ایشانْ به اَبایی بِرَسَد
نوخَرانی که رَهیدند زِ بازارِ کُهَن
کُهنهٔ کاسِدِ ایشانْ به بَهایی بِرَسَد
مَهْ پَرَستان که ستاره همه شب میشِمُرند
آخِر این کوشش و اومید به جایی بِرَسَد
رو تُرُش کرده چو ابری که بِبارید جَفا
از وَفا رُستْ جَفا هم به وَفایی بِرَسَد
آن کِه دانست یَقین مادَرِ گُلها خار است
هَمچو گُل خَندَد چون خارِ جَفایی بِرَسَد
خَضِری گِردِ جهانْ لاف زد از آبِ حَیات
تا به گوشِ دلِ ما طَبْلِ بَقایی بِرَسَد
گَر زِ یارانِ گِل آلود بُریدی مَگِری
چون زِ گِل دور شود آب صَفایی بِرَسَد
دلِ خود زین دو دِلان سَرد کُن و پاک بِشوی
دلِ خُم شُسته شود چون به سَقایی بِرَسَد
ناسِزا گفتن از آن دِلْبَرِ شیرینْ عَجَب است
ناسِزا گفت که تا جانْ به سِزایی بِرَسَد
یارْ چون سَنگدلانْ خانهٔ ما را بِشِکَست
تا که هر خانه شِکَسته به سَرایی بِرَسَد
دوشْ در خواب بِدیدم صَلاحُ الدّین را
گُسْتَرَد سایهٔ دولت چو هُمایی بِرَسَد
سویِ زَنگیِّ شب از رومْ لِوایی بِرَسَد
به برهنه شُدهٔ عشقْ قَبایی بِدَهَند
وَزْ شِکَرخانهٔ آن دوست نَوایی بِرَسَد
این همه کاسهٔ زَرّین زَبَرِ خوانِ فَلَک
بَهرِ آن است که یک روزْ صَلایی بِرَسَد
بَرِّهْ و خوشهٔ گَردون زِ برایِ خورِش است
تا زِ خَرمَنگَهِ آن ماهْ عَطایی بِرَسَد
عاشقان را که جُزین عشقْ غذایی دِگَر است
کاسهٔ کُدیهٔ ایشانْ به اَبایی بِرَسَد
نوخَرانی که رَهیدند زِ بازارِ کُهَن
کُهنهٔ کاسِدِ ایشانْ به بَهایی بِرَسَد
مَهْ پَرَستان که ستاره همه شب میشِمُرند
آخِر این کوشش و اومید به جایی بِرَسَد
رو تُرُش کرده چو ابری که بِبارید جَفا
از وَفا رُستْ جَفا هم به وَفایی بِرَسَد
آن کِه دانست یَقین مادَرِ گُلها خار است
هَمچو گُل خَندَد چون خارِ جَفایی بِرَسَد
خَضِری گِردِ جهانْ لاف زد از آبِ حَیات
تا به گوشِ دلِ ما طَبْلِ بَقایی بِرَسَد
گَر زِ یارانِ گِل آلود بُریدی مَگِری
چون زِ گِل دور شود آب صَفایی بِرَسَد
دلِ خود زین دو دِلان سَرد کُن و پاک بِشوی
دلِ خُم شُسته شود چون به سَقایی بِرَسَد
ناسِزا گفتن از آن دِلْبَرِ شیرینْ عَجَب است
ناسِزا گفت که تا جانْ به سِزایی بِرَسَد
یارْ چون سَنگدلانْ خانهٔ ما را بِشِکَست
تا که هر خانه شِکَسته به سَرایی بِرَسَد
دوشْ در خواب بِدیدم صَلاحُ الدّین را
گُسْتَرَد سایهٔ دولت چو هُمایی بِرَسَد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.