۷۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۳

بر سَرِ کویِ تو عقل از سَرِ جان بَرخیزد
خوش تَر از جانْ چه بُوَد از سَرِ آن بَرخیزد

بر حِصارِ فَلَک اَرْ خوبیِ تو حَمله بَرَد
از مُقیمانِ فَلَکْ بانگِ اَمان بَرخیزد

بُگْذر از باغِ جهانْ یک سَحَر ای رَشکِ بهار
تا زِ گُلْزار و چَمَنْ رَسمِ خَزان بَرخیزد

پُشتِ اَفْلاکْ خَمیده‌ست از این بارِ گِران
ای سَبُک روحْ زِ تو بارِ گِران بَرخیزد

من چو از تیرِ تواَم بال و پَری بَخش مرا
خوش پَرَد تیرْ زمانی که کَمان بَرخیزد

رَمه خُفته‌ست هَمی‌گردد گُرگ از چپ و راست
سگِ ما بانگ بَرآرَد که شَبان بَرخیزد

من گُمانَم تو عِیان پیشِ تو من مَحْو بِهْ ام
چون عِیانْ جِلْوه کُند چهره گُمان بَرخیزد

هین خَمُش دلْ پِنِهان است کجا؟ زیرِ زبان
آشکارا شود این دلْ چو زبان بَرخیزد

این مُجاباتِ مُجیر است در آن قِطعه که گفت
بر سَرِ کویِ تو عقلْ از سَرِ جان بَرخیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.