۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۵

یا رَب این بویْ که امروز به ما می‌آید
زِ سَراپَرده اسرارِ خدا می‌آید

بوستان را کَرَمَش خِلْعَتِ نو می‌پوشَد
خَستگان را زِ دَواخانهْ دَوا می‌آید

در نمازند درختان و به تَسبیحْ طُیور
در رُکوع است بنفشه که دوتا می‌آید

هرچه آمد سویِ هستی رَهِ هستی گُم کرد
که زِ مَستی نَشِناسَد که کجا می‌آید

از یکی روحْ دَرین راه چو رو واپَس کرد
اصلِ خود دید زِ ارواحْ جُدا می‌آید

رنگِ او یافت از آن رویْ چُنین خوش رَنگ است
بویِ او یافت کَزو بویِ وَفا می‌آید

مَستِ او گشت از آن رو هَمِگان مَستِ وِیْ اَند
خوش لِقا گشت کَزانْ ماهْ لِقا می‌آید

نی بگویم زِ مَلولیِّ کسی غَم نَخورم
که شِکَر رَشک بَرَد زانچه مرا می‌آید

زان دلیر است که با شیرِ ژیان رو کرده‌ست
زان کَریم است که از گنجِ عَطا می‌آید

آن کِه سَرمَست نباشد بِرَمَد از مَردم
تا نگویند کَزو بویِ صِبا می‌آید

بَس کُن ای دوست که سَنْبوسه چو بسیار خوری
که زِ سَنْبوسه تو را بویِ گیا می‌آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.