۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۸

عید بُگْذشت و همه خَلْق سویِ کار شُدند
همه از نَرگسِ مَخْمورِ تو خَمّار شُدند

دست و پاشانْ تو شِکَستی چو نه پا مانْد و نه دست
پَر گُشادند و همه جَعفرِ طَیّار شُدند

اهلِ دینار کجا اُمَّتِ دیدار کجا
گَر چه دینار بِشُد لایِقِ دیدار شُدند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.