هوش مصنوعی: این متن به توصیف دنیایی می‌پردازد که در آن عقل و خرد توسط نیروهای فاسد و دزدان روح به سرقت رفته است. شاعر از ناتوانی خود در حفظ خرد و تسلیم شدن در برابر این نیروها سخن می‌گوید. او از فساد و بی‌عدالتی در جامعه انتقاد می‌کند و به این اشاره می‌کند که حتی افراد مقدس و صوفیان نیز ممکن است در این فساد نقش داشته باشند. متن با تصاویر نمادین و استعاری، وضعیت نابسامان جامعه و از دست رفتن ارزش‌های اخلاقی را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و انتقادی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸۱۵

شهر پُر شُد لولیانِ عقلْ دُزد
هم بِدُزدَد هم بخواهد دَستمُزد

هر که بِتْوانَد نِگَه دارد خِرَد
من نَتانِسْتَم مرا باری بِبُرد

گِردِ من می‌گشت یک لولیْ پَریر
هم چُنینَم بُرد کلّی کَرد و مُرد

کَرد لولی دستِ خود در خونِ من
خونِ من در دستِ آن لولی فَسُرد

تا که میْ‌شُد خونِ من انگوروار
سال‌ها انگورِ دل را می‌فَشُرد

کُرد دیدم کو کُند دُزدی وَلیک
کُردِ ما را بین که او دُزدید کُرد

کِی گُمان دارد که او دُزدی کُند؟
خاصه شَهْ صوفی شُد آمد مو سِتُرد

دُزدِ خونی بین که هر کَس را که کُشت
خِضْر و اِلْیاسی شُد و هرگز نَمُرد

رَخْت بُرد و بَخْت داد آن گَهْ چه بَخت
سیم بُرد و دامَنِ پُرزَر شِمُرد

دَردها و دُردها را صاف کرد
پیشِ او آرید هر جا هست دُرد

این جهانْ چَشم است و او چون مَردُمَک
تَنگ می‌آید جهانْ زین مَردِ خُرد

باز رَشکِ حَق دَهانَم قُفْل کرد
شُد کلیدِ قُفْل را جایی سِپُرد
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.