هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به موضوع عشق الهی و رنجهای عاشقان در راه وصال معشوق حقیقی میپردازد. شاعر از ناپیدا بودن معشوق و دشواریهای راه عشق سخن میگوید و بیان میکند که عاشقان با وجود رنجها و جفاها، همچنان به عشق خود وفادارند. همچنین، شاعر به مقایسهی سعادتهای دنیوی و معنوی پرداخته و ارزش عشق حقیقی را برتر از همهی نعمتهای دنیا میداند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنجهای عشق و جفاهای معشوق ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۸۲۴
عاشقانْ پیدا و دِلْبَر ناپَدید
در همه عالَم چُنین عشقی کِه دید؟
نارَسیده یک لَبی بر نَقْشِ جان
صد هزاران جانها تا لَب رَسید
قابِ قوسَین از عُلی تیری فَکَنْد
تا سِپَرهایِ فَلَکها را دَرید
ناکَشیده دامَنِ معشوقِ غَیب
دلْ هزاران مِحْنَت و ضَربَت کَشید
ناگَزیده او لبِ شیرین لَبی
چند پُشتِ دست در هِجْران گَزید
ناچَریده از لَبَش شاخِ شِکَر
دلْ هزاران عشوه او را چَرید
ناشِکُفته از گُلِسْتانَش گُلی
صد هزاران خار در سینه خَلید
گَر چه جان از وِیْ ندید اِلّا جَفا
از وَفاها بر امیدِ او رَمید
آن اَلَم را بر کَرَمها فَضْل داد
وان جَفا را از وَفاها بَرگُزید
خارِ او از جُمله گُلها دَست بُرد
قُفْلِ او دِلْکَش تَر است از صد کلید
جورِ او از دورِ دولت گویْ بُرد
قَنْدها از زَهرِ قَهرَش بَردَمید
رَدِّ او بِهْ از قَبولِ دیگران
لَعْل و مُرواریدْ سَنگَش را مُرید
این سَعادتهایِ دنیا هیچ نیست
آن سعادت جو که دارد بوسَعید
این زیادتهایِ این عالَم کَمیست
آن زیادت جو که دارد بایَزید
آن زیادتْ دستِ شش اَنْگُشتِ توست
قیمتِ او کَم به ظاهر مُسْتَزید
آن سَناجو کِشْ سَنایی شرح کرد
یافت فَردیَّت زِ عَطّار آن فَرید
چَرب و شیرین مینِمایَد پاک و خوش
یک شبی بُگْذشت با تو شُد پَلید
چَرب و شیرین از غذایِ عشقْ خور
تا پَرَت بَررویَد و دانی پَرید
آخِر اَنْدَر غار در طِفْلی خَلیل
از سَرِ اَنگُشتْ شیری میمَکید
آن رَها کُن آن جَنینْ اَنْدَر شِکَم
آبِ حیوانی زِ خونی میمَزید
قَدّ و بالایی که چَرخَش کرد راست
عاقِبَت چون چَرخِ کَژْقامَت خَمید
قَدّ و بالایی که عشقش بَرفَراشت
بَرگُذشت آن قَدَّش از عَرشِ مَجید
نی خَمُش کُن عالِمُ السِّر حاضر است
نَحْنُ اَقْرَبْ گفت مِنْ حَبْلِ الْوَرید
در همه عالَم چُنین عشقی کِه دید؟
نارَسیده یک لَبی بر نَقْشِ جان
صد هزاران جانها تا لَب رَسید
قابِ قوسَین از عُلی تیری فَکَنْد
تا سِپَرهایِ فَلَکها را دَرید
ناکَشیده دامَنِ معشوقِ غَیب
دلْ هزاران مِحْنَت و ضَربَت کَشید
ناگَزیده او لبِ شیرین لَبی
چند پُشتِ دست در هِجْران گَزید
ناچَریده از لَبَش شاخِ شِکَر
دلْ هزاران عشوه او را چَرید
ناشِکُفته از گُلِسْتانَش گُلی
صد هزاران خار در سینه خَلید
گَر چه جان از وِیْ ندید اِلّا جَفا
از وَفاها بر امیدِ او رَمید
آن اَلَم را بر کَرَمها فَضْل داد
وان جَفا را از وَفاها بَرگُزید
خارِ او از جُمله گُلها دَست بُرد
قُفْلِ او دِلْکَش تَر است از صد کلید
جورِ او از دورِ دولت گویْ بُرد
قَنْدها از زَهرِ قَهرَش بَردَمید
رَدِّ او بِهْ از قَبولِ دیگران
لَعْل و مُرواریدْ سَنگَش را مُرید
این سَعادتهایِ دنیا هیچ نیست
آن سعادت جو که دارد بوسَعید
این زیادتهایِ این عالَم کَمیست
آن زیادت جو که دارد بایَزید
آن زیادتْ دستِ شش اَنْگُشتِ توست
قیمتِ او کَم به ظاهر مُسْتَزید
آن سَناجو کِشْ سَنایی شرح کرد
یافت فَردیَّت زِ عَطّار آن فَرید
چَرب و شیرین مینِمایَد پاک و خوش
یک شبی بُگْذشت با تو شُد پَلید
چَرب و شیرین از غذایِ عشقْ خور
تا پَرَت بَررویَد و دانی پَرید
آخِر اَنْدَر غار در طِفْلی خَلیل
از سَرِ اَنگُشتْ شیری میمَکید
آن رَها کُن آن جَنینْ اَنْدَر شِکَم
آبِ حیوانی زِ خونی میمَزید
قَدّ و بالایی که چَرخَش کرد راست
عاقِبَت چون چَرخِ کَژْقامَت خَمید
قَدّ و بالایی که عشقش بَرفَراشت
بَرگُذشت آن قَدَّش از عَرشِ مَجید
نی خَمُش کُن عالِمُ السِّر حاضر است
نَحْنُ اَقْرَبْ گفت مِنْ حَبْلِ الْوَرید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.