۵۵۶ بار خوانده شده
مرگِ ما هست عَروسیِّ اَبَد
سِرِّ آن چیست؟ هُوَ اللّهُ اَحَد
شَمسْ تَفریق شُد از روزَنهها
بَسته شُد روزَنهها رفت عَدَد
آن عَدَدها که در انگور بود
نیست در شیره کَزْ انگور چَکَد
هر کِه زندهست به نورِاَللّهْ
مرگِ این روح مَر او راست مَدَد
بَد مَگو نیک مَگو ایشان را
که گُذشتند زِ نیکو و زِ بَد
دیده در حَق نِهْ و نادیده مَگو
تا که در دیده دِگَر دیده نَهَد
دیده دیده بُوَد آن دیده
هیچ غَیبیّ و سِری زو نَجَهَد
نَظَرَش چون که به نورُالله است
بر چُنان نور چه پوشیده شود
نورها گَر چه همه نورِ حَقَند
تو مَخوان آن همه را نورِ صَمَد
نورِ باقیست که آن نورِ خداست
نورِ فانی صِفَتِ جسم و جَسَد
نورِ ناریست دَرین دیده خَلْق
مَگَر آن را که حَقَش سُرمه کَشَد
نارِ او نور شُد از بَهرِ خَلیل
چَشمِ خَر شُد به صِفَتْ چَشمِ خِرَد
ای خدایی که عَطایَت دیدهست
مُرغِ دیده به هوایِ تو پَرَد
قُطْبِ این که فَلَکِ اَفْلاک است
در پِیِ جُستنِ تو بَست رَصَد
یا زِ دیدارِ تو دید آر او را
یا بدین عیبْ مَکُن او را رَد
دیده تَر دار تو جان را هر دَم
نِگَهَش دار زِ دامِ قَد و خَد
دیده در خواب زِ تو بیداری
این چُنین خوابْ کَمال است و رَشَد
لیک در خواب نَیابَد تَعبیر
تو زِ خوابَش بِجَهان رَغْمِ حَسَد
وَرْ نَه میکوشَد و بَر میجوشَد
زاتشِ عشقِ اَحَد تا به لَحَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
سِرِّ آن چیست؟ هُوَ اللّهُ اَحَد
شَمسْ تَفریق شُد از روزَنهها
بَسته شُد روزَنهها رفت عَدَد
آن عَدَدها که در انگور بود
نیست در شیره کَزْ انگور چَکَد
هر کِه زندهست به نورِاَللّهْ
مرگِ این روح مَر او راست مَدَد
بَد مَگو نیک مَگو ایشان را
که گُذشتند زِ نیکو و زِ بَد
دیده در حَق نِهْ و نادیده مَگو
تا که در دیده دِگَر دیده نَهَد
دیده دیده بُوَد آن دیده
هیچ غَیبیّ و سِری زو نَجَهَد
نَظَرَش چون که به نورُالله است
بر چُنان نور چه پوشیده شود
نورها گَر چه همه نورِ حَقَند
تو مَخوان آن همه را نورِ صَمَد
نورِ باقیست که آن نورِ خداست
نورِ فانی صِفَتِ جسم و جَسَد
نورِ ناریست دَرین دیده خَلْق
مَگَر آن را که حَقَش سُرمه کَشَد
نارِ او نور شُد از بَهرِ خَلیل
چَشمِ خَر شُد به صِفَتْ چَشمِ خِرَد
ای خدایی که عَطایَت دیدهست
مُرغِ دیده به هوایِ تو پَرَد
قُطْبِ این که فَلَکِ اَفْلاک است
در پِیِ جُستنِ تو بَست رَصَد
یا زِ دیدارِ تو دید آر او را
یا بدین عیبْ مَکُن او را رَد
دیده تَر دار تو جان را هر دَم
نِگَهَش دار زِ دامِ قَد و خَد
دیده در خواب زِ تو بیداری
این چُنین خوابْ کَمال است و رَشَد
لیک در خواب نَیابَد تَعبیر
تو زِ خوابَش بِجَهان رَغْمِ حَسَد
وَرْ نَه میکوشَد و بَر میجوشَد
زاتشِ عشقِ اَحَد تا به لَحَد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.