هوش مصنوعی:
این متن به مفاهیم فلسفی و عرفانی مانند تغییر و تحول، گذرایی زندگی، و رابطهی بین ظاهر و باطن میپردازد. با استفاده از استعارههایی مانند عصای موسی که به اژدها تبدیل میشود، نویسنده به تغییرات دائمی در جهان و ماهیت ناپایدار وجود اشاره میکند. همچنین، متن به مفاهیمی مانند تولد، مرگ، و بازگشت به اصل خود اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان آنها را به درستی درک کرد.
غزل شمارهٔ ۸۴۰
بعد از سَماع گویی کان شورها کجا شُد؟
یا خود نبود چیزی یا بود و آن فَنا شُد
مُنْکِر مَباش بِنْگَر اَنْدَر عَصایِ موسیٰ
یک لحظه آن عَصا بُد یک لحظه اژدَها شُد
چون اژدَهاست قالَب لب را نَهاده بر لَب
کو خورْد عالَمی را وان گَهْ همان عَصا شُد
یک گوهری چون بَیضه جوشید و گشت دریا
کَف کرد و کَفْ زمین شُد وَزْ دودِ او سَما شُد
اَلْحَق نَهانْ سپاهی پوشیده پادشاهی
هر لحظه حَمله آرَد وان گَهْ به اصلْ واشُد
گرچه زِ ما نَهان شُد در عالَمی رَوان شُد
تا نیسْتَش نخوانی گَر از نَظَر جُدا شُد
هر حالتی چو تیر است اَنْدَر کَمانِ قالَب
رو در نشانه جویَش گَر از کَمان رَها شُد
گر چه صَدَف زِ ساحِل قَطره رُبود و گُم شُد
در بَحْر جویَد او را غَوّاصْ کاشنا شُد
از مَیلِ مَرد و زن خونْ جوشید وآن مَنی شُد
وان گَهْ از آن دو قطره یک خیمه در هَوا شُد
وان گَهْ زِ عالَمِ جانْ آمد سپاهِ انسان
عقلَش وزیر گشت و دل رفت پادشا شُد
تا بَعدِ چند گاهی دلْ یادِ شهرِ جان کرد
واگشت جُمله لشکر در عالَمِ بَقا شُد
گویی چگونه باشد آمدشُدِ مَعانی؟
اینک به وَقتِ خُفتنْ بِنْگَر گِرِه گُشا شُد
یا خود نبود چیزی یا بود و آن فَنا شُد
مُنْکِر مَباش بِنْگَر اَنْدَر عَصایِ موسیٰ
یک لحظه آن عَصا بُد یک لحظه اژدَها شُد
چون اژدَهاست قالَب لب را نَهاده بر لَب
کو خورْد عالَمی را وان گَهْ همان عَصا شُد
یک گوهری چون بَیضه جوشید و گشت دریا
کَف کرد و کَفْ زمین شُد وَزْ دودِ او سَما شُد
اَلْحَق نَهانْ سپاهی پوشیده پادشاهی
هر لحظه حَمله آرَد وان گَهْ به اصلْ واشُد
گرچه زِ ما نَهان شُد در عالَمی رَوان شُد
تا نیسْتَش نخوانی گَر از نَظَر جُدا شُد
هر حالتی چو تیر است اَنْدَر کَمانِ قالَب
رو در نشانه جویَش گَر از کَمان رَها شُد
گر چه صَدَف زِ ساحِل قَطره رُبود و گُم شُد
در بَحْر جویَد او را غَوّاصْ کاشنا شُد
از مَیلِ مَرد و زن خونْ جوشید وآن مَنی شُد
وان گَهْ از آن دو قطره یک خیمه در هَوا شُد
وان گَهْ زِ عالَمِ جانْ آمد سپاهِ انسان
عقلَش وزیر گشت و دل رفت پادشا شُد
تا بَعدِ چند گاهی دلْ یادِ شهرِ جان کرد
واگشت جُمله لشکر در عالَمِ بَقا شُد
گویی چگونه باشد آمدشُدِ مَعانی؟
اینک به وَقتِ خُفتنْ بِنْگَر گِرِه گُشا شُد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.