هوش مصنوعی:
این متن شعری است که با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، ظهور یک پادشاه یا رهبر بزرگ را توصیف میکند. در این شعر، بازگشت خورشید دولت، باز شدن درهای بهشت، و ظهور یک شاه یا ماه برتر به عنوان نمادهای امید و رستگاری به تصویر کشیده شدهاند. همچنین، تأکید بر این است که در زمان سختیها، افراد به سوی حقیقت و رستگاری روی میآورند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی خوانشی دارد. همچنین، مفاهیم امید و رستگاری ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۸۴۱
بازْ آفتابِ دولت بر آسْمان بَرآمد
بازْ آرزویِ جانها از راهِ جان دَرآمد
بازْ از رِضایِ رِضْوان دَرهایِ خُلْد وا شُد
هر روح تا به گَردن در حوضِ کوثَر آمد
بازْ آن شَهی دَرآمَد کو قِبله شَهان است
بازْ آن مَهی بَرآمَد کَزْ ماه بَرتَر آمد
سَرگَشتگانِ سودا جُمله سَوار گشتند
کانْ شاهْ یک سَواره در قَلْبِ لشکر آمد
اَجْزایِ خاکِ تیره حیران شُدند و خیره
از لامَکان شنیده خیزید مَحْشَر آمد
آمد نِدایِ بیچون نی از درون نه بیرون
نی چپْ نی راستْ نی پَسْ نی از بَرابَر آمد
گویی که آن چه سوی است؟ آن سو که جُست و جوی است
گویی کُجا کُنم رو؟ آن سو که این سَر آمد
آن سو که میوهها را این پُختگی رَسیدهست
آن سو که سنگها را اوصافِ گوهر آمد
آن سو که خُشک ماهی شُد پیشِ خِضْر زنده
آن سو که دستِ موسیٰ چون ماهْ اَنْوَر آمد
این سوز در دلِ ما چون شمعِ روشن آمد
وینْ حُکْم بر سَرِ ما چون تاجْ مَفْخَر آمد
دستور نیست جان را تا گوید این بیان را
وَرْ نی زِ کُفر رَستی هر جا که کافَر آمد
کافر به وَقتِ سَختی رو آوَرَد بدان سو
این سو چو دَرد بینَد آن سوش باوَر آمد
با دَرد باش تا دَردْ آن سوت رَهْ نِمایَد
آن سو که بینَد آن کَس کَزْ دَردْ مُضْطَر آمد
آن پادشاهِ اَعْظَم دَر بَسته بود مُحْکَم
پوشید دَلْقِ آدم امروز بر دَر آمد
بازْ آرزویِ جانها از راهِ جان دَرآمد
بازْ از رِضایِ رِضْوان دَرهایِ خُلْد وا شُد
هر روح تا به گَردن در حوضِ کوثَر آمد
بازْ آن شَهی دَرآمَد کو قِبله شَهان است
بازْ آن مَهی بَرآمَد کَزْ ماه بَرتَر آمد
سَرگَشتگانِ سودا جُمله سَوار گشتند
کانْ شاهْ یک سَواره در قَلْبِ لشکر آمد
اَجْزایِ خاکِ تیره حیران شُدند و خیره
از لامَکان شنیده خیزید مَحْشَر آمد
آمد نِدایِ بیچون نی از درون نه بیرون
نی چپْ نی راستْ نی پَسْ نی از بَرابَر آمد
گویی که آن چه سوی است؟ آن سو که جُست و جوی است
گویی کُجا کُنم رو؟ آن سو که این سَر آمد
آن سو که میوهها را این پُختگی رَسیدهست
آن سو که سنگها را اوصافِ گوهر آمد
آن سو که خُشک ماهی شُد پیشِ خِضْر زنده
آن سو که دستِ موسیٰ چون ماهْ اَنْوَر آمد
این سوز در دلِ ما چون شمعِ روشن آمد
وینْ حُکْم بر سَرِ ما چون تاجْ مَفْخَر آمد
دستور نیست جان را تا گوید این بیان را
وَرْ نی زِ کُفر رَستی هر جا که کافَر آمد
کافر به وَقتِ سَختی رو آوَرَد بدان سو
این سو چو دَرد بینَد آن سوش باوَر آمد
با دَرد باش تا دَردْ آن سوت رَهْ نِمایَد
آن سو که بینَد آن کَس کَزْ دَردْ مُضْطَر آمد
آن پادشاهِ اَعْظَم دَر بَسته بود مُحْکَم
پوشید دَلْقِ آدم امروز بر دَر آمد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.