هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از زیبایی و جمال معشوق و تأثیر آن بر روح و روان خود سخن می‌گوید. او از غم و شادی، وجود و عدم، و ارتباط عمیق خود با معشوق الهی صحبت می‌کند. شاعر از غم به عنوان نیرویی یاد می‌کند که با حضور معشوق به شادی تبدیل می‌شود و از عشق به عنوان منبع وجود و حیات یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم فلسفی مانند وجود و عدم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸۵۱

ای آن کِه پیشِ حُسْنَت حوری قَدَم دَر آیَد
در خانه خیالَت شاید که غَم دَرآیَد؟

ای آن کِه هر وجودی ز آغاز از تو خیزَد
شاید که با وجودَت در ما عَدَم دَرآیَد

ای غَم تو جمع می‌شو کاینک سپاهِ شادی
تا کیْقُباد شادان با صد عَلَم دَرآیَد

ای دلْ مَباش غمگین کاینَک زِ شاهِ شیرین
آن چَنگِ پُرنَوایِ خالی شِکَم دَرآیَد

آن ساقیِ الهی آید زِ بَزمِ شاهی
وانْ مُطربِ مَعانی اکنون به دَم دَرآیَد

ای غم چه خیره رویی آخِر مرا نگویی
اَنْدَر دَرَم دَراُفتی چون او دَرَم دَرآیَد؟

آخِر شَوَم مُسَلَّم از آتشِ تو ای غم
زان کَس که جانْ فَزایی او را سَلَم دَرآیَد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.