۱۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵۷

گفتی که در چه کاری؟ با تو چه کار مانَد؟
کاری که بی‌تو گیرم وَاللّه که زار مانَد

گَر خَمْرِ خُلْد نوشَم با جام‌هایِ زَرّین
جُمله صُداع گردد جُمله خُمار مانَد

در کارگاهِ عشقَت بی‌تو هر آنچه بافَم
وَاللّه نه پود مانَد وَاللّه نه تار مانَد

تو جویِ بی‌کَرانی پیشَت جهانْ چو پولی
حاشا که با چُنین جو بر پُلْ گُذار مانَد

عالَم چهار فَصل است فَصلی خِلافِ فَصلی
با جنگِ چار دشمن هرگز قَرار مانَد؟

پیش آ بهارِ خوبی تو اصلِ فَصل‌هایی
تا فَصل‌ها بِسوزَد جُمله بهار مانَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.