۴۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵۸

وقتی خوشست ما را لابُد نَبید باید
وقتی چُنین به جانی جامی خرید باید

ما را نَبید و باده از خُمِّ غَیب آید
ما را مَقام و مَجْلِس عَرشِ مَجید باید

هر جا فَقیر بینی با وِیْ نِشَست باید
هر جا زَحیر بینی از وِیْ بُرید باید

بُگریز از آن فَقیری کو بَندِ لوت باشد
ما را فَقیرِ مَعنی چون بایَزید باید

از نورِ پاکْ چون زاد او باز پاک خواهد
وانْک از حَدَث بِزایَد او را پَلید باید

امّا چو قَلْب و نیکو مانَنده‌اند با هم
پیشِ چراغِ یَزدان آن را گُزید باید

بر دلْ نَهاد قُفلی یَزدان و خَتْم کَردَش
از بَهرِ فَتحِ این دَر در غَمْ طَپید باید

سگ چون به کویْ خُسبَد از قُفلِ دَر چه باکَش
اَصْحابِ خانه‌ها را فَتحِ کلید باید

سالی دو عید کردن کارِ عَوام باشد
ما صوفیانِ جان را هر دَم دو عید باید

جان گفت من مُریدَم زاینده جَدیدَم
زایندگانِ نو را رِزْقِ جدید باید

ما را از آن مَفازه عیشی‌ست تازهْ تازه
آن را که تازه نَبْوَد او را قَدید باید

ای آمده چو سَردان اَنْدَر سَماعِ مَردان
زنده زِ شخصِ مُرده آخِر پَدید باید

گَر زان که چوبِ خُشکی جُز زاتشی نَخَنْبی
وَرْ زان که شاخِ سَبزی آخِر خَمید باید

آن ذوق را گرفتم پِسْتانِ مادر آمد
بِنْهاد در دَهانَت آخِر مَکید باید

خامُش که در فَصاحَتْ عُمرِ عزیز بُردی
در روضه خَموشان چندی چَرید باید

ای شَمسِ حَقِّ تبریز در گفتنم کَشیدی
روزی دو در خَموشی دَم دَرکَشید باید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.