هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف طبیعت، فلسفه زندگی، عشق و معنویت میپردازد. شاعر از عناصر طبیعی مانند صبح، آسمان و زمین استفاده میکند تا مفاهیم عمیقی مانند مرگ و زندگی، خیر و شر، و جستوجوی معنوی را بیان کند. همچنین، اشاراتی به شخصیتهای تاریخی و مذهبی مانند حسین و یزید دارد که نشاندهندهی تقابل بین خوبی و بدی است.
رده سنی:
18+
متن شامل مفاهیم فلسفی و عرفانی پیچیدهای است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، اشارات تاریخی و مذهبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۸۷۹
صُبح آمد و صَحیفه مَصْقول بَرکَشید
وَزْ آسْمان سپیده کافور بَردَمید
صوفیِّ چَرخْ خِرقه و شالِ کَبودِ خویش
تا جایگاهِ نافْ به عَمْدا فرودَرید
رومیِّ روز بَعدِ هَزیمَت چو دست یافت
از تَختِ مُلْکْ زَنگیِ شب را فروکَشید
زان سو که تُرکِ شادی و هِنْدویِ غَم رَسید
آمد شُدیست دایم و راهیست ناپَدید
یا رَب سپاهِ شاهِ حَبَش تا کجا گُریخت
ناگَهْ سپاهِ قیصرِ روم از کجا رَسید
زین راهِ ناپَدیدِ مُعَمّا کِه بو بَرَد؟
آن کَزْ شَرابِ عشقِ اَزَل خورْد یا چَشید
حیران شُدهست شب که کِه رویَش سیاه کرد؟
حیران شُدهست روز که خوبَش کِه آفرید؟
حیران شُده زمین که چو نیمیش شُد گیاه
نیمی دِگَر چَرَنده شُد و زان هَمیچَرید
نیمیش شُد خورَنده و نیمیش خورْدنی
نیمی حَریصِ پاکی و نیمی دِگَر پَلید
شبْ مُرد و زنده گشت حَیات است بَعدِ مرگ
ای غَمْ بِکُش مرا که حُسینَم تویی یَزید
گوهر مَزاد کرد که این را کِه میخَرَد؟
کَس را بَها نَبود هَمو خود زِ خود خَرید
امروز ساقیا همه مهمانِ تو شْدیم
هر شامْ قَدْر شُد زِ تو هر روزْ روزِ عید
دَردِهْ زِ جامِ باده که یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیق
کَانْدیشه را نَبُرَّد جُز عِشرتِ جَدید
رِنْدانِ تشنه دلْ چو به اِسْراف میخورَند
خود را چو گُم کنند بیابَند آن کلید
پَهْلویِ خُمِّ وَحْدت بِگْرفتهیی مُقام
با نوح و لوط و کَرخی و شِبْلیّ و بایَزید
خاموش کُن که جانْ زِ فَرَح بال میزَنَد
تا آن شراب در سَر و رَگهایِ جانْ دَوید
وَزْ آسْمان سپیده کافور بَردَمید
صوفیِّ چَرخْ خِرقه و شالِ کَبودِ خویش
تا جایگاهِ نافْ به عَمْدا فرودَرید
رومیِّ روز بَعدِ هَزیمَت چو دست یافت
از تَختِ مُلْکْ زَنگیِ شب را فروکَشید
زان سو که تُرکِ شادی و هِنْدویِ غَم رَسید
آمد شُدیست دایم و راهیست ناپَدید
یا رَب سپاهِ شاهِ حَبَش تا کجا گُریخت
ناگَهْ سپاهِ قیصرِ روم از کجا رَسید
زین راهِ ناپَدیدِ مُعَمّا کِه بو بَرَد؟
آن کَزْ شَرابِ عشقِ اَزَل خورْد یا چَشید
حیران شُدهست شب که کِه رویَش سیاه کرد؟
حیران شُدهست روز که خوبَش کِه آفرید؟
حیران شُده زمین که چو نیمیش شُد گیاه
نیمی دِگَر چَرَنده شُد و زان هَمیچَرید
نیمیش شُد خورَنده و نیمیش خورْدنی
نیمی حَریصِ پاکی و نیمی دِگَر پَلید
شبْ مُرد و زنده گشت حَیات است بَعدِ مرگ
ای غَمْ بِکُش مرا که حُسینَم تویی یَزید
گوهر مَزاد کرد که این را کِه میخَرَد؟
کَس را بَها نَبود هَمو خود زِ خود خَرید
امروز ساقیا همه مهمانِ تو شْدیم
هر شامْ قَدْر شُد زِ تو هر روزْ روزِ عید
دَردِهْ زِ جامِ باده که یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیق
کَانْدیشه را نَبُرَّد جُز عِشرتِ جَدید
رِنْدانِ تشنه دلْ چو به اِسْراف میخورَند
خود را چو گُم کنند بیابَند آن کلید
پَهْلویِ خُمِّ وَحْدت بِگْرفتهیی مُقام
با نوح و لوط و کَرخی و شِبْلیّ و بایَزید
خاموش کُن که جانْ زِ فَرَح بال میزَنَد
تا آن شراب در سَر و رَگهایِ جانْ دَوید
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
۱۰۴۶
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.