هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیبایی‌های فصل بهار و تغییرات طبیعت از زمستان به بهار می‌پردازد. شاعر از پایان سرما و بازگشت گرما، شکوفه‌ها و گل‌ها، و نشاط و شادی همراه با بهار سخن می‌گوید. همچنین، به مفاهیمی مانند لطف خداوند، عشق، و رهایی از سختی‌ها اشاره می‌کند.
رده سنی: 12+ این متن دارای مفاهیم عمیق و استعاری است که ممکن است برای کودکان زیر 12 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۸۹۱

دِیْ شُد و بهمن گذشت فَصلِ بهاران رَسید
جِلوه گُلْشَن به باغ همچو نِگاران رَسید

زَحمَتِ سرما و دود رفت به کور و کَبود
شاخِ گُلِ سُرخ را وَقتِ نثاران رَسید

باغْ زِ سرما بِکاسْت شُد زِ خدا دادخواست
لُطفِ خدا یار شُد دولتِ یاران رَسید

آمد خورشیدِ ما باز به بُرجِ حَمَل
مُعْطیِ صاحِب عَمَل سیم شُماران رَسید

طالِب و مَطلوب را عاشق و معشوق را
هَمچو گُلِ خوش کِنار وَقتِ کِناران رَسید

بر مَثَلِ وامْدار جُمله به زندان بُدَند
زَرگَرِ بَخشایِشَش وام گُزاران رَسید

جُمله صحرا و دشت پُر زِ شکوفه‌ست و کشت
خوفِ تَتاران گُذشت مُشکِ تَتاران رَسید

هر چه بِمُردند پار حَشْر شُدند از بهار
آمد میرِ شکار صیدِ شکاران رَسید

آن گُلِ شیرین لِقا شُکر کند از خدا
بُلبُلِ سَرمَستِ ما بَهرِ خُماران رَسید

وقتِ نَشاط است و جام خوابْ کُنون شُد حَرام
اصلِ طَرَب‌ها بِزاد شیره فَشاران رَسید

جامِ من از اَنْدَرون باده من موجِ خون
از رَهِ جانْ ساقیِ خوب عِذاران رَسید
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.