۳۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹۶

غِرّه مَشو گَر زِ چَرخْ کارِ تو گردد بُلند
زان که بُلندَت کُند تا بِتَواند فِکَند

قطره آبِ مَنی کَزْ حَیَوان می‌زِهَد
لایِقِ قُربان نَشُد تا نشُد آن گوسفند

توده ذَرّاتِ ریگ تا نشود کوهِ سخت
کَس نَزَند بر سَرَش بیهُده زَخمِ کُلَند

تا نشود گَردنی گَردنِ کَس غُل ندید
تا نشود پا رَوان کَس نَشود پایْ بَند

پس سَبَقَتْ رَحْمَتیْ در غَضَبی شُد پدید
زَهر بِدان کَس دَهَند کوست مُعَوَّد به قَند

برگ که رُست از زمینْ تا که درختی نَشُد
آتش نَفْروزَد او شُعله نَگردد بُلند

باش چو رَز میوه دار زور و بُلندی مَجو
از پیِ خُرما بِدانْک خارِ وِرا کَس نَکَند

از پِیِ میوه‌یْ ضَعیف رُسته درختانِ زَفْت
نَقْشِ درختانْ شِگَرف صورتِ میوه نَژَند

دلْ مَثَلِ اولیاست اُسْتُنِ جسمِ جهان
جسمْ به دلْ قایم است بی‌خَلَل و بی‌گَزند

قُوَّتِ جسمِ پَدید هست دلِ ناپَدید
تا به کِی اِنْکارِ غَیب غَیب نِگَر چند چند؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.