هوش مصنوعی: این متن شعری است که از ظلم و تاریکی شب و تأثیرات منفی آن بر دل و جان انسان سخن می‌گوید. شاعر از درد و رنج عاشقان و تأثیر ظلم بر دل شب می‌گوید و از خداوند می‌خواهد که شب را از ظلم نجات دهد. همچنین، شاعر از غم و درد خود و تأثیر آن بر جانش سخن می‌گوید و از لطف و رحمت الهی طلب می‌کند. در نهایت، شاعر به امید روشنایی و رهایی از تاریکی و ظلم اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ظلم، غم و اندوه نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۸۹۷

شرح دهم من که شب از چه سِیَه دل بُوَد
هر کِه خورَد خونِ خَلْق زشت و سِیَه دل شود

چون جِگَرِ عاشقانْ می‌خورَد این شب به ظُلم
دودِ سیاهیِّ ظُلم بر دلِ شب می‌دَمَد

عاقله شب تویی بازرَهانَش زِ ظُلم
نیم شبی بر فَلَکْ راه بِزَن بر رَصَد

تا بِرَهَد شب زِ ظُلم ما بِرَهیم از ظَلام
ای کِه جهانِ فَراخْ بی‌تو چو گور و لَحَد

شبْ همه روشن شود دوزخْ گُلْشَن شود
چون که بِتابَد زِ تو پَرتوِ نورِ اَحَد

سینه کَبودیِّ چَرخ پَرتوِ سینه‌یْ مَن است
جُرعه خونِ دِلَم تا به شَفَق می‌رَسَد

فارغ و دِلْخوش بُدَم سَرخوش و سَرکَش بُدَم
بولَهَبِ غمْ بِبَست گَردنِ من در مَسَد

تیرِ غمِ تو رَوان ما هدفِ آسْمان
جانْ پیِ غَم هم دَوان زان که غَمَش می‌کَشَد

جانَم اگر صافی است دُردیِ لُطفِ تو است
لُطفِ تو پایَنده باد بر سَرِ جان تا اَبَد

قافله عِصْمَتَت گشت خَفیر اَرْنَه خود
راه زَن از ریگِ رَهْ بود فُزون در عَدَد

سَر به خَس اَنْدَرکَشید مُرغِ غم از بیمِ آنْک
بر سَرِ غَم می‌زَنَد شادیِ تو صد لَگَد

چَشمِ چَپَم می‌پَرَد بازُوِ من می‌جَهَد
شاید اگر جانِ من دیگِ هَوَس‌ها پَزَد

جانْ مَثَلِ گُلْبُنان حامِله غُنچه‌هاست
جانِبِ غُنچه‌یْ صَبی بادِ صَبا می‌وَزَد

زود دَهانَم بِبَند چون دَهَنِ غُنچه‌ها
زان که چُنین لُقمه‌یی خورْد و زبان می‌گَزَد
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.