۱۲۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹۸

بانگ زدم من که دلْ مَست کجا می‌رَوَد؟
گفت شَهَنْشَه خَموش جانِبِ ما می‌رَوَد

گفتم تو با مَنی دَم زِ درون می‌زَنی
پس دلِ من از بُرون خیره چرا می‌رَوَد؟

گفت که دلْ آنِ ماست رُستَمِ دَستانِ ماست
سویِ خیالِ خَطا بَهرِ غَزا می‌رَوَد

هر طَرَفی کو رَوَد بَخت از آن سو رَوَد
هیچ مگو هر طَرَف خواهد تا می‌رَوَد

گَهْ مَثَلِ آفتاب گنجِ زمین می‌شود
گَهْ چو دُعایِ رَسول سویِ سَما می‌رَوَد

گاه زِ پستانِ ابر شیرِ کَرَم می‌دَهَد
گَهْ به گُلِستانِ جان همچو صَبا می‌رَوَد

بر اثرِ دل بُرو تا تو بِبینی درون
سَبزه و گُل می‌دَمَد جویِ وَفا می‌رَوَد

صورت بَخشِ جهان ساده و بی‌صورت است
آن سَر و پایِ همه بی‌سَر و پا می‌رَوَد

هست صَوابِ صَواب گر چه خَطایی کُند
هست وَفایِ وَفا گَر به جَفا می‌رَوَد

دلْ مَثَلِ روزَن است خانه بِدو روشن است
تَن به فَنا می‌رَوَد دلْ به بَقا می‌رَوَد

فِتْنه بَرانگیخت دل خونِ شَهان ریخت دل
با همه آمیخت دل گر چه جُدا می‌رَوَد

سِحْرِ خدا آفرید در دلِ هر کَس پدید
کیسه جوزا بُرید هَمچو سُها می‌رَوَد

با تو دِلا اَبْلَهی‌ست کیسه نِگَه داشتن
کیسه شُد و جانْ پِیِ کیسه رُبا می‌رَوَد

گفتم جادو کسی؟ سُست بِخَندید و گفت
سِحْر اثر کِی کُند؟ ذِکرِ خدا می‌رَوَد

گفتم آری وَلیک سِحْرِ تو سِرِّ خداست
سِحْرِ خوشَت هم تَکِ حُکمِ قَضا می‌رَوَد

دایم دِلْدار را با دل و جانْ ماجَراست
پوست بَرو نیست اینکْ پیشِ شما می‌رَوَد

اسبِ سَقا است این بانگِ دَرآ است این
بانگ کُنان کَزْ بُرونْ اسبِ سَقا می‌رَوَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.