هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بیان عشق و عقل و رابطه‌ی پیچیده‌ی بین آن‌ها می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی فراتر از عقل سخن می‌گوید که حتی عقل در برابر آن درمانده می‌شود. او از تسلیم شدن در برابر عشق و رهایی از قید عقل صحبت می‌کند و به این نکته اشاره می‌کند که عشق می‌تواند جان و دل را به حرکت درآورد و به اوج برساند. همچنین، شاعر به نقش عشق در رهایی از دام‌های زندگی و رسیدن به آرامش اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۹۰۵

شُدم زِ عشق به جایی که عشقْ نیز نَدانَد
رَسید کارْ به جایی که عقلْ خیره بِمانَد

هزار ظُلْم رَسیده زِ عقلْ گشت رَهیده
چو عقل بَسته شُد این جا بگو کی‌اَش بِرَهانَد؟

دِلا مَگَر که تو مَستی که دلْ به عقل بِبَستی
که او نِشَست نَیابَد تو را کجا بِنِشانَد؟

مَتاعِ عقلْ نشان است و عشقْ روحْ فَشان است
که عشقْ وَقتِ نِظاره نِثارِ جانْ بِفَشانَد

هزار جان و دل و عقل گَر به هم تو بِبَندی
چو عشق با تو نباشد به روزَنَش نَرسانَد

به رویِ بُت نَرَسی تو مَگَر به دامِ دو زُلْفَش
وَلیکْ کوشش می‌کُن که کوشِشَت بِپَزانَد

چو بازْ چَشمِ تو را بَست دستِ اوست گُشایش
ولی به هر سَرِ کویی تو را چو کَبْک دَوانَد

هر آن کِه بالش دارد زِ آستانِ عِنایَت
غُلامِ خُفتنِ اویَم که هیچ خُفته نَمانَد

میانه گیرد آهو میانه دلِ شیری
هزار آهویِ دیگر زِ شیرْ او بِرَهانَد

چو در دَرونه صَیّاد مُرغ یافت قَبولی
هزار مُرغِ گرفته زِ دامِ او بِپَرانَد

هران دلی که به تبریز و شَمسِ دین شُده باشد
چو شاهِ ماهْ به میدانِ چَرخْ اسب دَوانَد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.