هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن می‌گوید. او از معشوق خود می‌خواهد که با او با لطف و مهربانی رفتار کند و از جفا و دوری بپرهیزد. شاعر از درد فراق و عشق شکایت می‌کند و از معشوق می‌خواهد که به او وفادار بماند و سخنان تلخ نگوید. او همچنین از اهمیت عشق و وفاداری در زندگی سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که درهای خانه‌اش را به روی صوفیان باز کند و به تنهایی نرنجد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۹۰۷

مَدِه به دستِ فِراقَت دلِ مرا که نَشایَد
مَکُش تو کُشته خود را مَکُن بُتا که نَشایَد

مرا به لُطف گُزیدی چرا زِ من بِرَمیدی؟
اَیا نموده وَفاها مَکُن جَفا که نَشایَد

بِداد خازِنِ لُطفَت مرا قَبایِ سعادت
بُرون مَکُن زِ تَنِ من چُنین قَبا که نَشایَد

مِثالِ دلْ همه رویی قَفا نباشد دل را
زِ ما تو رویْ مَگَردان مَدِه قَفا که نَشایَد

حَدیثِ وَصلِ تو گفتم بِگُفت لُطفِ تو کآری
زِ بَعدِ گفتنِ آری مگو چرا؟ که نَشایَد

تو کانِ قَند و نَباتی نَباتْ تَلْخ نگوید
مَگوی تَلْخ سُخَن‌ها به رویِ ما که نَشایَد

بیار آن سُخنانی که هر یکی‌ست چو جانی
نَهان مَکُن تو درین شبْ چراغ را که نَشایَد

غَمَت که کاهِشِ تَن شُد نه در تَن است نه بیرون
غم آتشی‌ست نه در جا مَگو کُجا؟ که نَشایَد

دِلَم زِ عالَمِ بی‌چون خیالَت از دل ازان سو
میانِ این دو مسافر مَکُن جُدا که نَشایَد

مَبَند آن دَرِ خانه به صوفیانْ نَظَری کُن
مَخور بِرنج به تنها بگو صَلا که نَشایَد

دِلا بِخُسب زِ فِکْرَت که فکرْ دامِ دل آمد
مَرو به جُز که مُجَرَّد بَرِ خدا که نَشایَد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.