هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از شمس الدین طرب، شاعر ایرانی، سروده شده است. شاعر در این شعر از عشق، جدایی، و امید به وصال سخن میگوید. او از طبیعت و عناصر آن مانند بهار، سبزهزار، و بلبل به عنوان نمادهایی برای بیان احساسات خود استفاده میکند. شاعر همچنین از مفاهیمی مانند مستی، خمار، و قمار به عنوان استعارههایی برای توصیف حالات روحی خود بهره میبرد. در نهایت، شعر با ابراز امید به بازگشت معشوق و آرامش یافتن دل شاعر پایان مییابد.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۹۵۲
زِ شَمسِ دینْ طَرَبِ نوبَهار بازآید
نَشاطِ بُلبُله و سَبزه زار بازآید
کَرانه کرد دِلَم از نَبیذ و از ساقی
چو وَصلِ او بِگُشایَد کِنار بازآید
کبوترِ دلِ من در شِکارِ باز پَرید
خُنُک زمانی کو از شکار بازآید
بِگَردد این رُخِ زَردَم چو صد هزار نِگار
زِ طَبْلِ دعوتِ من گَر نِگار بازآید
چو مُلْکِ حُسنْ به رویِ مَهَم قرار گرفت
بُوَد که سویِ دِلَم زو قَرار بازآید
چو خارْخارِ دِلَم مینِشینَد از هَوَسَش
که گُلْشَنش بَرِ این خارْ خار بازآید
چو مُهرهها که شود مَحوِ نَطْعِ آن گوهر
دَغایِ عشقْ چو خانهیْ قِمار بازآید
زِ مَستیاش چه گُمان بُردَمی که بعد از میْ
زِ هَجرِ عَربَده کُن آن خُمار بازآید؟
ازین خُمار مرا نیست غم اگر روزی
به دَستَم آن قَدَحِ پُرشَرار بازآید
هزار چَشمه حیوان چه در شُمار آید؟
اگر ازو لَطَفِ بیشُمار بازآید
سؤال کردم رُخ را که چند زَر باشی؟
که جانِ منْ زِ زَریِّ تو زار بازآید
مرا جوابِ چو زَر داد من زَرَم دایم
مَگَر که سیم بَرِ خوش عِیار بازآید
بِگُفتَمش چو بِمانْدی تو زنده بیآن جان
چه عُذر آری چون آن عِذار بازآید؟
من آن نَدانَم دانَم که آه از تبریز
کَزْ آتشَش زِ دِلَم اَلْحَذار بازآید
نَشاطِ بُلبُله و سَبزه زار بازآید
کَرانه کرد دِلَم از نَبیذ و از ساقی
چو وَصلِ او بِگُشایَد کِنار بازآید
کبوترِ دلِ من در شِکارِ باز پَرید
خُنُک زمانی کو از شکار بازآید
بِگَردد این رُخِ زَردَم چو صد هزار نِگار
زِ طَبْلِ دعوتِ من گَر نِگار بازآید
چو مُلْکِ حُسنْ به رویِ مَهَم قرار گرفت
بُوَد که سویِ دِلَم زو قَرار بازآید
چو خارْخارِ دِلَم مینِشینَد از هَوَسَش
که گُلْشَنش بَرِ این خارْ خار بازآید
چو مُهرهها که شود مَحوِ نَطْعِ آن گوهر
دَغایِ عشقْ چو خانهیْ قِمار بازآید
زِ مَستیاش چه گُمان بُردَمی که بعد از میْ
زِ هَجرِ عَربَده کُن آن خُمار بازآید؟
ازین خُمار مرا نیست غم اگر روزی
به دَستَم آن قَدَحِ پُرشَرار بازآید
هزار چَشمه حیوان چه در شُمار آید؟
اگر ازو لَطَفِ بیشُمار بازآید
سؤال کردم رُخ را که چند زَر باشی؟
که جانِ منْ زِ زَریِّ تو زار بازآید
مرا جوابِ چو زَر داد من زَرَم دایم
مَگَر که سیم بَرِ خوش عِیار بازآید
بِگُفتَمش چو بِمانْدی تو زنده بیآن جان
چه عُذر آری چون آن عِذار بازآید؟
من آن نَدانَم دانَم که آه از تبریز
کَزْ آتشَش زِ دِلَم اَلْحَذار بازآید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.