۷۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۶۲

سَحَر این دلِ من زِ سودا چه می‌شُد
از آن بَرقِ رُخسار و سیما چه می‌شُد

ازان طَلْعَتِ خوش وَزانْ آب و آتش
زِ فَرقِ سَرِ بَنده تا پا چه می‌شُد؟

خدایا تو دانی که بر ما چه آمد
خدایا تو دانی که ما را چه می‌شُد

زِ ریحان و گُل‌ها که رویَد زِ دل‌ها
سَراسَر همه دشت و صَحرا چه می‌شُد

زِ خورشید پُرسی که گَردون چه سان بُد؟
زِ مَهْ پُرس باری که جَوزا چه می‌شُد

زِ مَعشوقِ اَعْظَم به هر جانِ خُرَّم
به پَستی چه آمد به بالا چه می‌شُد

تَعالیٰ تَقَدَّس چو بِنْمود خود را
مُقَدَّس دلی از تَعالیٰ چه می‌شُد

چو می‌کرد بَخششْ نَظَر شَمسِ تبریز
به بینا چه بَخشید و بینا چه می‌شُد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.