۳۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸۰

مادرِ عشقْ طِفْلِ عاشق را
پیشِ سُلطانِ بی‌اَمان نَبَرَد

تا نشُد بالِغ و زِ جانْ فارغ
پیشِ آن جانِ جانِ جان نَبَرَد

روبَهِ عقلْ گر چه جَهْد کُند
رَهْ بِدان صارِمُ الزَّمان نَبَرَد

جان فِدا عشق را که او دل را
جُز به مِعْراجِ آسْمان نَبَرَد

عاشقانْ طالِبِ نِشان گشته
عشقشان جُز که بی‌نِشان نَبَرَد

خون چَکیده‌ست رَهْ رَه این نه بَس است؟
عاشقی جُز که خونْ فَشان نَبَرَد

هر کِشان خون نه بویِ مُشک دَهَد
تو یَقین دان که بویِ آن نَبَرَد

دیده را کُحْلِ شَمسِ تبریزی
جُز به مَعشوقِ لامَکان نَبَرَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.