۳۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸۱

شعرِ من نانِ مصر را مانَد
شب بر او بُگْذرد نَتانی خورْد

آن زَمانَش بِخور که تازه بُوَد
پیش از آن که بَرو نِشینَد گَرد

گَرمْسیرِ ضَمیرْ جایِ وِیْ است
می بِمیرد دَرین جهانْ از بَرد

هَمچو ماهی دَمی به خُشک طَپید
ساعتی دیگرش بِبینی سَرد

وَرْ خوری بر خیالِ تازگی اَش
بَسْ خیالاتْ نَقْش باید کرد

آنچه نوشی خیالِ تو باشد
نَبُوَد گفتنِ کُهَن ای مَرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸۲
نظرها و حاشیه ها
عباس خوش عمل کاشانی
۱۴۰۱/۱/۷ ۰۸:۵۹

نان مصر چه خصوصیتی دارد که مولانا باید به آن اشاره کند؟در هر جا دیده ام نان مصر نوشته اند.این غلط است.«نان عصر» درست است.