هوش مصنوعی:
این متن عاشقانه و عرفانی از دیدن معشوق و تأثیر آن بر دل عاشق سخن میگوید. شاعر از آرامشی که با دیدن معشوق به او دست داده و از آتشی که در دل عشاق افکنده شده، سخن میگوید. همچنین، از بادهای بیجام که جان او را سیراب کرده و ارتباط آن با ارواح و اجسام صحبت میکند. در نهایت، اشارهای به تبریز و دام دل معشوق دارد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند باده و ارواح ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۹۹۵
دیدنِ رویِ تو هم از بامْداد
دَردِ مرا بین که چه آرام داد
در دلِ عُشّاق چه آتش فَکَنْد
جانِبِ اسرار چه پیغام داد
چون زِ سَرِ لُطفْ مرا پیش خوانْد
جانِ مرا باده بیجام داد
صافیِ آن باده چو ارواحْ خورْد
کاسه آلوده به اَجْسام داد
صافیِ آن باده زِ اَرواحْ جو
زان که به اجسام همین نام داد
در تبریز است تو را دامِ دل
رَحْمَتِ پیوسته در آن دام داد
دَردِ مرا بین که چه آرام داد
در دلِ عُشّاق چه آتش فَکَنْد
جانِبِ اسرار چه پیغام داد
چون زِ سَرِ لُطفْ مرا پیش خوانْد
جانِ مرا باده بیجام داد
صافیِ آن باده چو ارواحْ خورْد
کاسه آلوده به اَجْسام داد
صافیِ آن باده زِ اَرواحْ جو
زان که به اجسام همین نام داد
در تبریز است تو را دامِ دل
رَحْمَتِ پیوسته در آن دام داد
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.