هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیبایی و قدرت عشق می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند و گاه ویرانگر یاد می‌کند که می‌تواند انسان را از حالت عادی خارج کرده و به دیوانگی بکشاند. عشق در این شعر به عنوان موجودی شوخ و بوالعجب توصیف می‌شود که جان را به طرب می‌آورد و انسان را از خود بی‌خود می‌کند. شاعر از عشق می‌خواهد که کاشانه را ویرانه کند و فرزانه را دیوانه کند و باده را در پیمانه بریزد تا همه چیز بی‌خطر شود. در نهایت، شاعر از عشق می‌خواهد که خمار مست را بشکند و در کوی مستان بگذرد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر مانند دیوانگی و ویرانی ممکن است نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۱۹

ما را خدا از بَهرِ چه آوَرْد؟ بَهرِ شور و شَر
دیوانگان را می‌کُند زَنجیرِ او دیوانه‌تر

ای عشقِ شوخِ بوالْعَجَب، آورده جان را در طَرَب
آری، دَرآ هر نیم شب، بر جانِ مَستِ بی‌خَبَر

ما را کجا باشد امان کز دست این عشق آسمان
ماندست اندر خرکمان چون عاشقان زیر و زبر

ای عشق خونَم خورده‌ای، صَبر و قَرارَم بُرده ای
از فِتْنه روز و شَبَت، پنهان شُدَسْتَم چون سَحَر

در لُطف اگر چون جان شَوَم، از جانْ کجا پنهان شَوَم؟
گَر در عَدَم غَلْطان شَوَم، اَنْدَر عَدَم داری نَظَر

ما را کِه پیدا کرده‌ای، نی از عَدَم آورده‌ای؟
ای هر عَدَم صندوقِ تو، ای در عَدَم بُگشاده دَر

هَستیْ خوش و سَرمَستِ تو، گوشِ عَدَم در دستِ تو
هر دو طُفَیْلِ هستِ تو، بر حُکْمِ تو بِنْهاده سَر

کاشانه را ویرانه کُن، فَرزانه را دیوانه کُن
وان باده در پیمانه کُن، تا هر دو گردد بی‌خَطَر

ای عشقِ چُستِ مُعْتَمَد، مَستیْ سَلامَت می‌کُند
بِشْنو سَلامِ مَستِ خَود، دل را مَکُن هَمچون حَجَر

چون دستِ او بِشْکَسته‌ای، چون خوابِ او بَربَسته‌ای
بِشْکَن خُمارِ مَست را، بر کویِ مَستانْ بَرگُذَر
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.