هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فداکاری خود برای معشوق سخن میگوید. او از جان و دل خود برای معشوق میگذرد و حتی از آزارهایی که ممکن است از معشوق ببیند، ناراحت نمیشود. شاعر به لطف و بخشش معشوق امیدوار است و خود را در برابر او کوچک و گناهکار میداند. او معشوق را مانند خورشید میداند که بدون او، زندگی تاریک و بیمعناست. شاعر همچنین از شمس تبریزی به عنوان نماد عشق و روشنایی یاد میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۰۴۲
مَنَم از جانِ خود بیزار بیزار
اگر باشد تو را از بَنده آزار
مرا خود جان و دلْ بَهرِ تو باید
که قُربانِ تو باشد ای نِکوکار
زِ آزارِ دِلَت گر چه نگویی
درونِ جانِ من پیداست آثار
بَهار از من بِگَردد چون نَدانَم؟
چو در دلْ جایِ گُلْشَنْ پُر شود خار
گُناهَم پیشِ لُطفَت سَجده آرَد
که ای مَسجودِ جان زِنهار زِنهار
گُنَه را لُطفِ تو گوید که تا کِی؟
گُنَه گوید بِدو کین بار این بار
تَن و جانی که خاکِ تو نباشد
تَنِ او سَلّه باشد جانِ او مار
تو خورشیدیّ و مُرغِ روز خواهی
چو مُرغِ شب بیاید نَبْوَدَش بار
چو بَرگیری تو رَسمِ شب زِ عالَم
چه پَرها بَرکَنَد مُرغِ شب ای یار
به حَقِّ آن کِه لُطفِ تو جهانیست
که آن جا گُم شود این چَرخِ دَوّار
به چَشمِ جانْ چه دریا و چه صَحرا
دران عالَم چه اِقْرار و چه اِنْکار
به تَنگی دَرفُتَد هرکْ از تو مانَد
فروکُن دست و او را زود بَردار
به قَصد از شَمسِ تبریزی نَگَردم
چگونه زَهْر نوشَد مَردِ هُشیار؟
اگر باشد تو را از بَنده آزار
مرا خود جان و دلْ بَهرِ تو باید
که قُربانِ تو باشد ای نِکوکار
زِ آزارِ دِلَت گر چه نگویی
درونِ جانِ من پیداست آثار
بَهار از من بِگَردد چون نَدانَم؟
چو در دلْ جایِ گُلْشَنْ پُر شود خار
گُناهَم پیشِ لُطفَت سَجده آرَد
که ای مَسجودِ جان زِنهار زِنهار
گُنَه را لُطفِ تو گوید که تا کِی؟
گُنَه گوید بِدو کین بار این بار
تَن و جانی که خاکِ تو نباشد
تَنِ او سَلّه باشد جانِ او مار
تو خورشیدیّ و مُرغِ روز خواهی
چو مُرغِ شب بیاید نَبْوَدَش بار
چو بَرگیری تو رَسمِ شب زِ عالَم
چه پَرها بَرکَنَد مُرغِ شب ای یار
به حَقِّ آن کِه لُطفِ تو جهانیست
که آن جا گُم شود این چَرخِ دَوّار
به چَشمِ جانْ چه دریا و چه صَحرا
دران عالَم چه اِقْرار و چه اِنْکار
به تَنگی دَرفُتَد هرکْ از تو مانَد
فروکُن دست و او را زود بَردار
به قَصد از شَمسِ تبریزی نَگَردم
چگونه زَهْر نوشَد مَردِ هُشیار؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.