۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴۵

بِگَردان ساقیا آن جامِ دیگر
بِدِه جانِ مرا آرامِ دیگر

به جانِ تو که امروزم بِبینی
که صَبرم نیست تا ایّامِ دیگر

اگر یک ذَرّه رَحْمَت هست بر من
مَکُن تاخیر تا هنگامِ دیگر

خلاصَم دِهْ خلاصَم دِهْ خَلاصی
که سخت افتاده‌ام در دامِ دیگر

اگر امروز دَر بر من بِبَندی
دَراُفْتَم هر دَمی از بامِ دیگر

مرا در دستِ اندیشه بِمَسْپار
که اندیشه‌ست خونْ آشامِ دیگر

میِ خام اَرْ نَگَردانی تو ساقی
مرا زَحْمَت دَهَد صد خامِ دیگر

بگیر این دَلْق اگر چه وامْ دارم
گِرو کُن زود بِسْتان وامِ دیگر

بِنِه نامَم غُلامِ دُردنوشان
نمی‌خواهم خدایا نامِ دیگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.