هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هرگز از معشوق سیر نمی‌شود، اما از درد هجران خسته شده است. او از غم و اشک‌هایش می‌گوید و اشاره می‌کند که هیچ‌کس از عشق و دنیای آن سیر نمی‌شود. شاعر همچنین از خیال شمس تبریزی و عشق به او سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از غم رهایی یافته است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی و عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۴۶

نگشتم از تو هرگز ای صَنَم سیر
وَلیک از هَجْر گشتم دَم به دَم سیر

هَمی‌بینَم رِضایَت در غَمِ ماست
چگونه گردد این بی‌دلْ زِ غَمْ سیر؟

چه خون آشام و مُسْتَسقی‌ست این دل
که چَشْمَم می‌نگردد زَاشْک و نَمْ سیر

اگر سیری ازین عالَم بیا که
نگردد هیچ کَس زان عالَمَم سیر

چو دیدم اِتِّفاقِ عاشقانَت
شُدَسْتَم از خِلاف و لا و لَم سیر

ولی دَردَم تو اِسْرافیلِ جان‌ها
نِیَم از نَفْخِ روح و زیر و بَم سیر

چو بویِ جامِ جانْ بر مَغزِ من زد
شُدم ای جانِ جانْ از جامِ جَم سیر

چو بیش است آن جُنونْ لحظه به لحظه
خَسیس آن کو نگشت از بیش و کَم سیر

چو دیدم کاس و طاسِ او شُدَسْتَم
ازین طَشْتِ نِگونِ خَم به خَم سیر

خیالِ شَمسِ تبریزی بیامد
زِ عشقِ خالِ او گشتم زِ غَم سیر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.