هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به ستایش فقر معنوی و عظمت روحانی می‌پردازد. شاعر از قدرت و نفوذ معنوی فردی سخن می‌گوید که بر جهان‌ها حکمرانی می‌کند و از او می‌خواهد تا نور فقر را بر هستی بتاباند و مردم را از دغدغه‌های مادی و ترس از جهنم رها کند. همچنین، شاعر از اهمیت محو شدن در عشق الهی و رسیدن به حقیقت وجودی سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۶۶

مَرحَبا ای جانِ باقی پادشاهِ کامیار
روحْ بَخشِ هر قِران و آفتابِ هر دیار

این جهان و آن جهان هر دو غُلامِ اَمرِ تو
گَر نخواهی برهَمَش زن وَرْ هَمی‌خواهی بِدار

تابشی از آفتابِ فَقر بر هستی بِتاب
فارغ آور جُملگان را از بهشت و خوفِ نار

وارَهان مَر فاخِرانِ فقر را از نَنگِ جان
در رَهِ نَقّاش بشْکَن جُمله این نَقْش و نِگار

قهرمانی را که خونِ صد هزاران ریخته‌ست
ز آتَشِ اِقْبالِ سَرمَد دود از جانَش بَرآر

آن کسی دَریابَد این اسرارِ لُطفَت را که او
بی وجودِ خود بَرآیَد مَحْوِ فَقر از عینِ کار

بی کَراهَت مَحْو گردد جان اگر بینَد که او
چون زَر سُرخ است خندان دلْ درونِ آن شَرار

ای کِه تو از اصلِ کانِ زَرّ و گوهر بوده‌‌‌یی
بس تو را از کیمیاهایِ جهانْ نَنگ است و عار

جسمِ خاک از شَمسِ تبریزی چو کُلّی کیمیاست
تابشِ آن کیمیا را بر مِسِ ایشان گُمار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.