هوش مصنوعی:
این متن به تفاوتهای سرنوشت و حالات مختلف انسانها در زندگی اشاره میکند. برخی در نور و شادی زندگی میکنند، برخی در تاریکی و رنج. همچنین به اهمیت فقر معنوی و جستجوی نور الهی تأکید میشود. متن از عقل و طبع انسان که درگیر مادیات است، انتقاد میکند و به عارفان توصیه میکند که از کاهلی دوری کنند. در نهایت، متن به گرمی و سردی حالات روحی و اهمیت امیدواری به گرمی بیحد الهی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فقر معنوی و انتقاد از مادیات ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۶۹
در سَماعِ عاشقانْ زد فَرّ و تابِشْ بر اثیر
گَر سَماعِ مُنْکِرانْ اَنْدَرنگیرد گو مَگیر
قِسْمَتِ حَقّ است قومی در میانِ آفتاب
پایْ کوبانند و قومی در میانِ زَمْهَریر
قِسْمَتِ حَقّ است قومی در میانِ آبِ شور
تَلْخ و غمگینند و قومی در میانِ شَهْد و شیر
نوبَتِ الْفَقْرُ فَخْری تا قیامَت میزنند
تو که داری میخور و مِی دِهْ شب و روز ای فَقیر
فَقر را در نورِ یَزدان جو مَجو اَنْدَر پَلاس
هر بِرِهنه مَرد بودی مَرد بودی نیز سیر
بانگِ مُرغان میرَسَد بر میفَشانی پَرّ و بال
لیک اگر خواهی بِپَرّی پای را بَرکَش زِ قیر
عقلِ تو دربَندِ جان و طَبْعِ تو دربَندِ نان
مَغزها اَنْدَر خُمار و دستها اَنْدَر خَمیر
عارفا گر کاهِلی آمد قِرانِ کاهِلان
جاءَ نَصْرُاللّه آمد اِبْشِرُوا جاءَ الْبَشیر
گَرمیِ خود را دِگَر جا خرج کردی ای جوان
هر کِه آن جا گرم باشد این طَرَف باشد زَحیر
گرمییی با سردییی و سردییی با گرمییی
چون که آن جا گرم بودی سردی این جا ناگُزیر
لیک نومیدی رَها کُن گرمیِ حَقْ بیحَد است
پیشِ این خورشید گرمی ذَرّهیی باشد سَعیر
هَمچو مِقناطیس میکَش طالِبان را بیزبان
بَسْ بُوَد بسیار گفتی ای نَذیرِ بینَظیر
در سَماعِ عاشقانْ زد فَرّ و تابِشْ بر اثیر
گَر سَماعِ مُنْکِرانْ اَنْدَرنگیرد گو مَگیر
قِسْمَتِ حَقّ است قومی در میانِ آفتاب
پایْ کوبانند و قومی در میانِ زَمْهَریر
قِسْمَتِ حَقّ است قومی در میانِ آبِ شور
تَلْخ و غمگینند و قومی در میانِ شَهْد و شیر
گَر سَماعِ مُنْکِرانْ اَنْدَرنگیرد گو مَگیر
قِسْمَتِ حَقّ است قومی در میانِ آفتاب
پایْ کوبانند و قومی در میانِ زَمْهَریر
قِسْمَتِ حَقّ است قومی در میانِ آبِ شور
تَلْخ و غمگینند و قومی در میانِ شَهْد و شیر
نوبَتِ الْفَقْرُ فَخْری تا قیامَت میزنند
تو که داری میخور و مِی دِهْ شب و روز ای فَقیر
فَقر را در نورِ یَزدان جو مَجو اَنْدَر پَلاس
هر بِرِهنه مَرد بودی مَرد بودی نیز سیر
بانگِ مُرغان میرَسَد بر میفَشانی پَرّ و بال
لیک اگر خواهی بِپَرّی پای را بَرکَش زِ قیر
عقلِ تو دربَندِ جان و طَبْعِ تو دربَندِ نان
مَغزها اَنْدَر خُمار و دستها اَنْدَر خَمیر
عارفا گر کاهِلی آمد قِرانِ کاهِلان
جاءَ نَصْرُاللّه آمد اِبْشِرُوا جاءَ الْبَشیر
گَرمیِ خود را دِگَر جا خرج کردی ای جوان
هر کِه آن جا گرم باشد این طَرَف باشد زَحیر
گرمییی با سردییی و سردییی با گرمییی
چون که آن جا گرم بودی سردی این جا ناگُزیر
لیک نومیدی رَها کُن گرمیِ حَقْ بیحَد است
پیشِ این خورشید گرمی ذَرّهیی باشد سَعیر
هَمچو مِقناطیس میکَش طالِبان را بیزبان
بَسْ بُوَد بسیار گفتی ای نَذیرِ بینَظیر
در سَماعِ عاشقانْ زد فَرّ و تابِشْ بر اثیر
گَر سَماعِ مُنْکِرانْ اَنْدَرنگیرد گو مَگیر
قِسْمَتِ حَقّ است قومی در میانِ آفتاب
پایْ کوبانند و قومی در میانِ زَمْهَریر
قِسْمَتِ حَقّ است قومی در میانِ آبِ شور
تَلْخ و غمگینند و قومی در میانِ شَهْد و شیر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.