هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلتنگی برای معشوق خود سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که بدون حضور معشوق، روحش در عذاب است و تنها با دیدن او آرامش می‌یابد. شاعر از عقل خود شرمسار است و معتقد است که عشق به معشوق، عقل را تحت تأثیر قرار داده است. او از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و امیدوار است که با دیدن او، دردهایش تسکین یابد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک و مفاهیم فلسفی مانند عقل و عشق، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۷۳

خویِ بَد دارم مَلولَم تو مرا مَعْذور دار
خویِ من کِی خوش شود بی‌رویِ خوبَت ای نِگار؟

بی‌تو هستم چون زمستان خَلْق از من در عَذاب
با تو هستم چون گُلِستان خویِ من خویِ بهار

بی تو بی‌عقلم مَلولَم هرچه گویم کَژْ بُوَد
من خَجِل از عقل و عقلْ از نورِ رویَتْ شَرمسار

آبِ بَد را چیست دَرمان؟ باز در جیحون شُدن
خویِ بَد را چیست دَرمان؟ بازدیدن رویِ یار

آبِ جانْ مَحْبوس می‌بینَم دَرین گِردابِ تَنْ
خاک را بَر می‌کَنَم تا رَهْ کُنم سویِ بِحار

شَربَتی داری که پنهانی به نومیدان دَهی
تا فَغان بَر ناوَرَد از حَسْرَتَش اومیدوار

چَشمِ خود ای دل زِ دِلْبَر تا توانی بَرمَگیر
گَر زِ تو گیرد کِناره وَرْ تو را گیرد کِنار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.