۴۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۰۴

باز شُد در عاشقی بابی دِگَر
بر جَمالِ یوسُفی تابی دِگَر

مُژده بیدارانِ راهِ عشق را
آن که دیدم دوش من خوابی دِگَر

ساخته شُد از برایِ طالبان
غیرِ این اَسْبابْ اَسْبابی دِگَر

ابرها گَر می‌نَبارَد نَقْد شُد
از برایِ زندگیْ آبی دِگَر

یارَکانْ سَرکَش شدند و حَق بداد
غیر این اَصْحابْ اَصْحابی دِگَر

سَبزه زارِ عشق را مَعْمور کرد
عاشقان را دشت و دولابی دِگَر

وین جِگَرهایی که بُد پرزَخمِ عشق
شُد درآویزان به قُلّابی دِگَر

عشقْ اگر بَدنام گردد غَم مَخور
عشقْ دارد نام و اَلْقابی دِگَر

کَفْشگَر گَر خشم گیرد چاره شُد
صوفیان را نَعْل و قَبْقابی دِگَر

گَر نَدانَد حرفْ صوفی دان که هست
دَردهایِ عشق را بابی دِگَر

از هوایِ شَمسِ دین آموختم
جانِبِ تبریزْ آدابی دِگَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.