هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از مخاطب خود میخواهد که رازها را فاش نکند و به بندگان سخت نگیرد. او تأکید میکند که هر چیزی منشأ خاص خود را دارد و اگر خطایی رخ داده، آن را به حساب او نگذارند. شاعر همچنین از عشق و ذوق خود سخن میگوید و از مخاطب میخواهد که او را درک کند و به جای سرزنش، به او کمک کند تا به دریا برسد. در نهایت، او از صلاحالدین یاد میکند و میگوید که او را از امروز و فردا جدا نکنند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که برای درک کامل آن، نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی وجود دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با این مفاهیم ارتباط برقرار کنند و آنها را درک کنند.
غزل شمارهٔ ۱۱۰۶
راز را اَنْدَر میان نِهْ وامَگیر
بنده را هر لحظه از بالا مَگیر
تو نِکو دانی که هر چیز از کجاست
گَر خَطاها رفت آن از ما مَگیر
روستایی گَر بُوَم آنِ تواَم
روستاییْ خویش را رُستا مَگیر
چون مرا در عشقْ اُستا کردهیی
خود مرا شاگرد گیر اُستا مَگیر
تو مرا از ذوقْ میگیری گِلو
تا بِنالَم گویَمَت آن جا مَگیر
سویِ بَحْرَم کَش که خاشاکِ تواَم
تو مرا خود لایِقِ دریا مَگیر
از اَلَست آمد صَلاحُ الدّین تمام
تو وِرا زِ امْروز و از فردا مَگیر
راز را اَنْدَر میان نِهْ وامَگیر
بنده را هر لحظه از بالا مَگیر
بنده را هر لحظه از بالا مَگیر
تو نِکو دانی که هر چیز از کجاست
گَر خَطاها رفت آن از ما مَگیر
روستایی گَر بُوَم آنِ تواَم
روستاییْ خویش را رُستا مَگیر
چون مرا در عشقْ اُستا کردهیی
خود مرا شاگرد گیر اُستا مَگیر
تو مرا از ذوقْ میگیری گِلو
تا بِنالَم گویَمَت آن جا مَگیر
سویِ بَحْرَم کَش که خاشاکِ تواَم
تو مرا خود لایِقِ دریا مَگیر
از اَلَست آمد صَلاحُ الدّین تمام
تو وِرا زِ امْروز و از فردا مَگیر
راز را اَنْدَر میان نِهْ وامَگیر
بنده را هر لحظه از بالا مَگیر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.