۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۰۷

در چَمَن آیید و بَربَنْدید دید
تا نَیُفتَد بر جَماعَت هر نَظَر

من زیان‌ها کرده‌ام من دیده‌ام
زَخم‌ها از چَشمِ هر‌ بی‌پا و سَر

چَشمِ بَد دیدیم ما کَزْ زَخمِ او
روسِیَه گردد عِیانْ شَمس و قَمَر

دور باد از رَزْمِ شیرانْ چَشمِ سگ
دور باد از مَهْدِ عیسی کونِ خَر

تیرْ پَرّان است از چَشمِ بَدان
خَلْوَت آمد تیرِ ایشان را سِپَر

لیکْ چَشمِ نیک و بَد آمیخته‌ست
قَلْب را هر کَس بِنَشْناسَد زِ زَر

زاهِدانَش آه‌ها پنهان کنند
خَلْوَتی جویَنْد در وَقتِ سَحَر

لیک این مَستان به حُکْمِ خود نی اَند
نیستْشان جُز حِفْظِ حَقْ حِصْنی دِگَر

باد کَم پَرّان مَزَن لافِ خوشی
باد آرَد خاک و خَس را در بَصَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.