۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱

نکردیم کاری درین بندگیها
ندیدیم خیری از این زندگیها

از این زندگیها نشد کام حاصل
درین بندگیهاست شرمندگیها

بیا عشق ویران کن صبر و طاقت
که آسوده گردیم ز آسودگیها

اگر هست خیری در آشفتگیهاست
که آشفته تر باد آشفتگیها

ززنگار عقل آئینه دل سیه شد
خوشا سادگیها و دیوانگیها

رهی گر بحق هست شوریدگیهاست
خوشا عیش سودای شوریدگیها

پریشان شو از زلفهای پریشان
مجو خاطر جمع ز آسودگیها

بیا تا تلافی کنیم آنچه بگذشت
که داریم از عمر شرمندگیها

بیا بعد از این فیض بیدار باشیم
که مرگست بهتر ازین خفتگیها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.